۱۳ خرداد ۱۳۹۷

ابزار ایدئولوژیک نظام اسلامی با هنرمندان خودفروخته!


کیهان لندن، رضا پرچی‌زاده- اصغر فرهادی اخیرا در جشنواره کن حاضر شد، و گرچه این مرتبه مطابق معمول این سال‌ها جایزه‌ای به وی ندادند، اما تیم همراهش به نمایندگی از جعفر پناهی– که ظاهرا در ایران اجازه فیلمسازی ندارد– جایزه بهترین فیلمنامه را از جشنواره کن دریافت کرد.
پارسال فیلم «فروشنده»ی خود فرهادی در جشنواره‌ی کن دو جایزه برد؛ و بعدا آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا هم اسکار فیلم غیرانگلیسی‌زبان را به او داد که فیروز نادری و انوشه انصاری طی حرکتی جنجالی که با طعنه و کنایه به رئیس جمهور آمریکا دونالد ترامپ همراه بود به نمایندگی از فرهادی اسکار را دریافت کردند.
با نظر به این مقدمه، در این مقاله تلاش خواهم کرد نشان دهم چگونه رژیم ولایت فقیه برای پیشبرد مقاصد ایدئولوژیک‌اش از «سینمای جشنواره‌ای» سوء استفاده می‌کند. حقیقت این است که این جایزه‌ها برای جمهوری اسلامی کارکردی کاملا سیاسی دارد. رژیم برای اینکه در جشنواره‌های بین‌المللی جایزه بگیرد، به قول نظامی عروضی «نبض بسیاری بگرفته»، یعنی رگ خواب طیف گسترده‌ای را بلد شده. در ایران سینما وجود ندارد. سانسور و کنترل مداوم و ایدئولوژیک‌سازی و تهی کردن سینما از معنی باعث شده نه فیلم درستی ساخته بشود و نه تماشاچی به سینما رفتن اقبال داشته باشد. برای همین است که سینماها کلا خوابیده‌اند و بسیاری‌شان هم تعطیل شده‌اند. حالا چطور است که از دل چنین شرایطی دم به دقیقه فیلم‌های جایزه‌بگیر از جشنواره‌های مشهور بین‌المللی درمی‌آید؟!

«هنرمندان» و «ورزشکاران» در ورزشگاه صدهزار نفری برای حمایت از روحانی تا سال ۱۴۰۰ جمع شدند!

پاسخش ساده است: رژیم با برنامه‌ریزی و پول خرج کردن و لابی و تبلیغ مستمر و آگاهانه خودش این فیلم‌ها را بزرگ می‌کند و به دنیا می‌فروشد. از کیارستمی بگیرید تا فرهادی، هیچ‌کدامشان بدون رضایت و کمک دستگاه فرهنگی/ امنیتی رژیم نمی‌توانستند قدم از قدم بردارند، چه رسد به اینکه در سطح بین‌المللی مطرح شوند. مثلا، فیلم «نادر و سیمین» فرهادی را خود وزارت ارشاد احمدی‌نژاد پشتیبانی و تبلیغ کرد. در خارج هم کلی برایش لابی کردند و دم این و آن را در جشنواره‌ها دیدند و این طرف و آن طرف به نمایش درآوردند تا چشمگیر شد و در نهایت جایزه گرفت.
اما رژیم جمهوری اسلامی بدون همکاری برخی عناصر خارجی و طرز تفکر خاص‌شان نمی‌تواند این فیلم‌ها را به دنیا قالب کند و بابت‌شان جایزه بگیرد. همانطور که در اروپا و آمریکا خطی سیاسی وجود دارد که از اصلاح‌طلبی حکومتی بطور خاص و از جمهوری اسلامی بطور عام دفاع می‌کند و برایشان تریبون فراهم می‌کند، همین جریان در مورد سینمای رژیم هم وجود دارد. جشنواره‌های سینمایی– به ویژه در اروپا– عموما در دست جریان چپ است که با «غرب» دشمنی نهادینه دارد. اینها اَخلاف همان «روشنفکران»ی هستند که عکس خمینی را در ماه دیدند و خواب‌نما شدند که زمان «انقلاب معنوی» در برابر «مادی‌گرایی» غرب فرا رسیده. بعدا هم که افتضاح خود را دیدند باز دست از مدعیات‌شان نکشیدند و به کارشان ادامه دادند.
این طرز تفکر دوست دارد ایرانی را همیشه به مثابه موجودی «اگزاتیک» و «جهان‌سومی» ببیند. این موجود همیشه درگیر بدبختی است. از یک طرف استعمار او را می‌کوبد و از طرف دیگر استبداد. و این موجود با همه‌ی اینها نبردی اگزیستانسیالیستی می‌کند. ادامه‌ی طرز تفکر کُربَن و فانون و سارتر و… است. پس تعجب نکنید که اینگونه فیلم‌ها برخی هموطنان خارج‌نشین را هم خوش می‌آید. تفکر رسوب کرده، به این راحتی هم پالایش نمی‌شود. پس فیلم اندکی «اعتراض» دارد تا جلب نظر کند، البته فقط تا اندازه‌ای که قابل کنترل باشد. و جمهوری اسلامی زیرکانه این به اصطلاح اعتراض را در چنین فیلم‌هایی ظاهرا نادیده می‌گیرد.
با این وجود، این فیلم‌ها به طور عمده به خاطر یک پدیده‌ی به شدت خطرناک اما کمتر شناخته‌شده اهمیت دارند، و آن درونی کردن و نهادینه کردن سانسور است. این روند را کیارستمی آغاز کرد. او با فرار از هرچه «واقعیت سیاسی» است به گونه‌ای از خیال‌پردازی روی آورد که خط ممنوعیت کشید بر هر گونه خوانش سیاسی. او در حقیقت پیله‌ای تنید به دور خود و به دور بیننده‌اش تا جنایت را نبیند و بدین ترتیب برای مقابله با آن نه تنها عمل که اندیشه هم نکند. کیارستمی خودسانسوری را به «سبک» تبدیل کرد. این را بگذارید کنار سینمای شوروی در دوران برژنف و پس از آن. نگاهی به آثار تارکوفسکی و پاراژانوف بیندازید. ببینید چقدر کیارستمی آنجا می‌بینید؟

تصویری از عباس کیارستمی

اصغر فرهادی خودسانسوری نهادینه را در مسیری «اجتماعی» انداخت. در آثار فرهادی اعتراض وجود دارد، فضا هم رئالیستی است، اما هدف اعتراض چیزی گنگ و گم است. آدم‌ها با هم درگیر و دست‌ به ‌یقه هستند. تنش فضا را پر کرده. اما شما هرگز نمی‌بینید «سیستم سیاسی» بابت این مسائل به پرسش کشیده شود. با این وجود آن فضای مبهم و آن حالت «اوپن- اند» به بیننده اجازه می‌دهد تا اینطور برداشت کند که سیستم به پرسش کشیده شده. این را جشنواره‌بازها دوست دارند و به عنوان «زیرکی» کارگردان در باب مطرح کردن اعتراض در یک جامعه‌ی بسته در نظر می‌گیرند. مردم هم از آن طرف دوست دارند چون فکر می‌کنند فیلم دارد سیستم را زیر سوال می‌برد، غافل از اینکه تمام این مسائل با رضایت و هدایت کامل سیستم به عنوان «سوپاپ اطمینان» صورت گرفته.
نهایت اینکه جایزه‌های بین‌المللی اعتبارش در درجه‌ی اول برای جمهوری اسلامی است، به دلایل فراوان. یکی‌اش این است که خواهند گفت در ایران تحت جمهوری اسلامی ما سینمایی داریم که گل سرسبد جشنواره‌های بین‌المللی است. یکی دیگرش این است که صدای اعتراض مخالفان و معترضان به رژیم را خاموش یا کم می‌کند. وقتی فیلمی در ایران ساخته شده و به حد «استانداردهای جهانی» رسیده، پس این معترضان چرند می‌گویند وقتی می‌گویند در ایران آزادی بیان نیست و سانسور هست و هنر و ادبیات سرکوب می‌شود و غیره.

ترانه علیدوستی که در فیلم‌های اصغر فرهادی بازی کرده مردم را تشویق می‌کند تا در سیرک انتخاباتی رژیم شرکت کنند

یک کارکرد دیگرش هم این است که عوامل سازنده‌ی این گونه فیلم‌ها با اعتباری که از جشنواره‌های بین‌المللی کسب کرده‌اند گه‌گداری به نفع رژیم موضع می‌گیرند. هم کیارستمی، هم فرهادی و هم پناهی به نفع رژیم موضع گرفته‌اند؛ کیارستمی خفی‌تر و فرهادی و پناهی جلی‌تر. کیارستمی از سانسور دفاع می‌کرد و آن را عامل «خلاقیت هنری» می‌شمرد؛ حتی او که ظاهرا به سیاست کاری نداشت و آهسته می‌رفت و می‌آمد که گربه شاخ‌اش نزند در سال ۸۴ نامه‌ای تقریبا عاشقانه به محمود احمدی نژاد نوشت و اطلاع داد که : «من رأی‌ام را به کسی می‌دهم که او را کمتر از تو دوست دارم اما کسی توانمندتر از تو در درک واقعیت‌های امروز زندگی است [علی اکبر هاشمی رفسنجانی]»! فرهادی و پناهی هم در «انتخابات» رژیم «رای» می‌دهند و هم مردم را تشویق می‌کنند رای بدهند؛ و فرهادی حتی از این هم فراتر رفته سنگ «مدافعان حرم» در سوریه را نیز به سینه می‌زند و به آمریکا و اسرائیل بد و بیراه می‌گوید.
اگر یادتان باشد شهاب حسینی هم جایزه‌‌ی «ناقابل»ی که از کن برای بازی در فیلم فرهادی گرفته بود را به «آقا امام زمان» تقدیم کرد.
غرض اینکه در ایران چیزی و جایی نیست که از دست‌اندازی استبداد تمامیت‌خواه رژیم آخوندی و تعفن آن در امان مانده باشد. ما باید هشیار باشیم و نگذاریم رژیم به راه‌های غیرمستقیم و ناخودآگاه ما را درگیر و اسیر خود کند و بدین‌وسیله کار خود را پیش ببرد. آزادی و خودسانسوری ناقض یکدیگرند. نمی‌شود در مملکتی آزادی بیان نباشد و هنرمند و نویسنده‌ی آزاده یا خانه‌نشین باشد یا فراری و یا گوشه زندان، اما سینمای آن مملکت در عرصه بین‌المللی بدرخشد! وقتی چنین است حتما کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه هست. به قول پروین اعتصامی:
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سال‌هاست که با گله آشناست!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر