۱۴ بهمن ۱۳۹۶

نه روسری، نه توسری؛ زیباترین نافرمانی مدنی علیه حجاب اجباری

- «دختران خیابان انقلاب» حتی اگر سرکوب هم شوند، فصل جدیدی را در مبارزه برای آزادی و عدالت و همچنین در فرهنگ نافرمانی مدنی گشوده‌اند. فصلی که فراتر از سیاست، جنبه‌های عمیق انسانی و هنری دارد.
- شاید هیچ شعاری به اندازه‌ی «یا روسری، یا توسری» نتواند پیوند حجاب اجباری را با سرکوب آزادی‌های فردی و اجتماعی بیان کند به ویژه وقتی که نیمی از جامعه را صرف نظر از تعلقات سیاسی و اجتماعی و طبقاتی آنها در بر می‌گیرد! در مبارزه برای آزادی و عدالت، چه چیز بیش از تلاش برای حق پوشش اختیاری نیمی از جامعه می‌تواند در اولویت باشد؟!

ویدا موحد
ویدا موحد زن جوانی که با نام «دختر خیابان انقلاب» شهرت یافت، چند روزی قبل از آغاز خیزش دی، با حرکتی نمادین که می‌توان آن را به‌عنوان یکی از زیباترین اشکال نافرمانی مدنی در تاریخ ثبت کرد، حرکتی را آغاز نمود که ستون‌های نظام دینی در ایران را به لرزش درآورد.
در هیاهوی روز‌های دی، که فریاد «مرگ بر دیکتاتور» در خیابان‌ها طنین انداخته بود، بسیاری به این حرکت نمادین، اهمیتی را که می‌بایست ندادند. با فروکش نسبی تظاهرات و تجمعات خیابانی گسترده دی‌ماه، که توانست در سراسر کشور، از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب ریشه بدواند، زن جوان دیگری، نرگس حسینی، پرچم سفید ویدا موحد را به دست گرفت و در همان نقطه و از همان سکو بار دیگر به اهتزاز درآورد.
نرگس حسینی
پرچمِ روسریها
طولی نکشید که ده‌ها روسری در سراسر کشور، از مریوان تا ساری، از بندرعباس تا شیراز به نشانه‌ی مخالفت با حجاب اجباری و برای حق انتخاب به اهتزار درآمدند. دختران خیابان انقلاب تنها نماندند. مادران و خواهران کوچک‌تر‌شان و حتی مادربزرگ‌ها نیز به آنها پیوستند. زنانی که گرچه به حجاب اعتقاد دارند ولی آن را انتخابی شخصی می‌دانند و اجباری بودن‌ پوشش را قبول ندارند نیز به این جنبش کاویانی پیوستند. برادران دختران خیابان انقلاب هم، این بار خواهران‌ خود را تنها نگذاشتند.
احمد بارکی‌زاده kayhan.london©
حجاب در ایران از سال‌ها پیش تنها یک نماد دینی نیست، و ابعاد سیاسی آن شاید مهم‌تر هم باشد. از کشف حجاب قره‌العین در بدشت و فرمان رضاشاه در ۱۷دی ۱۳۱۴ که بگذریم و به هفته‌های آخر نظام پادشاهی برگردیم، در آن روز‌ها بسیاری از زنانی که نه تنها به حجاب، بلکه به مذهب و خدا هم اعتقادی نداشتند، موهای خود را زیر روسری یا چادر پنهان کردند تا به گفته خودشان علیه غرب‌زدگی اجباری دوران محمد‌رضا شاه مبارزه کنند.
بسیاری از این زنان، حتی زمانی که برخلاف وعده‌های قبل از انقلاب که «حجاب اجباری نخواهد بود»، دیدند چگونه «اکبر پونزی»ها با فریاد «یا روسری یا توسری» به جان زنان در خیابان‌ها افتادند، بازهم این اجبار را جدی نگرفتند و مبارزه با ممنوعیت آزادی پوشش را در «اولویت» ندانستند. از آن روزها ۳۹ سال گذشت و باز هم ما در این روزها شاهد هستیم که گروهی از به اصطلاح روشنفکران، هنوز هم مبارزه با حجاب اجباری را اولویت نمی‌دانند و به جای حمایت از این نافرمانی مدنی، در کنار ارتجاعی‌ترین قشر مذهبی ایستاده‌اند.
داستان قدیمی «اولویت»
جای تعجب نیست که محمد‌جعفر منتظری دادستان کل کشور کسانی را که مخالف اجباری بودن حجاب هستند «عفیف و پاکدامن» نداند و این اعتراض را به «القاناتی که از خارج از کشور می‌شود» منتسب کند. ولی وقتی با کلماتی متفاوت همین «اتهامات» از سوی مثلا روزنامه‌نگار یک شبکه بین‌المللی به این زنان و دختران وارد شود، جای تأمل دارد. وقتی عده‌ای که خود را روشنفکر می‌خوانند، به جای حمایت از این نافرمانی مدنی، مدعی شوند که این اعتراض انفرادی مقدمه‌ای است برای «پرونده تقاضای پناهندگی سیاسی»، واقعا جای نگرانی است.
حجاب اجباری تنها یک تکه پارچه نیست که بود و نبودش بر سر یک زن را مهم ندانست. اولا اجباری بودن آن خود یک تحمیل و سرکوب است که نمی‌توان نادیده گرفت. جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری است که در آن حجاب حتی برای غیرمسلمانان هم اجباری است. در پادشاهی سعودی، این اجبار تنها برای زنان مسلمان وجود دارد و برای دیگران اختیاری است، اگرچه همین اجبار نیز شایان انتقاد است. اجباری بودن حجاب، که تنها به پوشاندن موی سر خلاصه نمی‌شود، ناقض یکی از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی، یعنی حق انتخاب پوشش است.
شاید هیچ شعاری به اندازه‌ی «یا روسری، یا توسری» نتواند پیوند حجاب اجباری را با سرکوب آزادی‌های فردی و اجتماعی بیان کند به ویژه وقتی که نیمی از جامعه را صرف نظر از تعلقات سیاسی و اجتماعی و طبقاتی آنها در بر می‌گیرد! در مبارزه برای آزادی و عدالت، چه چیز بیش از تلاش برای حق پوشش اختیاری نیمی از جامعه می‌تواند در اولویت باشد؟!
حق حاکمیت بر بدن
البته بار سیاسی حجاب، چه در ایران و چه در هر نقطه از جهان، تنها حق انتخاب پوشش را نقض نمی کند. حجاب اجباری حق مالکیت زن بر بدن را نیز از او سلب می کند. حقی که خوانش حاکم در بسیاری از کشور‌های اسلامی از اسلام نمی‌خواهد بپذیرد و بنابراین آن را پدیده‌ای «وارداتی از غرب» می‌خوانند و «مطالبات بخش کوچکی از جامعه شهر‌نشین» معرفی می‌کنند. بدون شک برای زنی که شب‌ها نانی ندارد که روی سفره قرار دهد، اجباری بودن حجاب در اولویت قرار ندارد، ولی این زن اگر در شرایط اقتصادی دیگری زندگی می‌کرد، آیا این مشکل را در اولویت قرار نمی‌‌داد؟ آیا زنی که اولویت‌اش در این روزها گذاشتن تکه نانی بروی سفره است، موافق اجباری بودن حجاب است؟ چون نان ندارد، پس حق انتخاب پوشش هم نباید داشته باشد؟!
مخالفان جنبش اعتراصی علیه حجاب اجباری، نه کسانی چون علی مطهری و فاطمه راکعی که خواهان نظارت بیشتر دولت بر حجاب و عفاف هستند، بلکه کسانی‌ نیز هستند که در رسانه‌های بین‌المللی قلم می‌زنند و خود را مدافع حقوق زنان معرفی می‌کنند! آنها ادعا دارند که مخالفت با حجاب اجباری و اصرار بر اجباری بودن حجاب، هر دو یک هدف را دنبال می‌کنند: دور ساختن زنان از مشکلات مهم‌تر و اولویت‌های اساسی‌تر. آنها دقیقا همان روشی را مطرح می‌کنند که ۳۹ سال پیش برای حکومت اسلامی این فرصت را پیش آورد که زن‌ستیز‌ترین قوانین را به تصویب برساند و اجرا کند.
شکست ارزش‌های تحمیلی
اگر سازمان‌هایی که نام انقلابی بر خود گذاشته‌اند، ۳۹ سال پیش زمانی که در ۱۷ اسفند ۵۷ بیش از ۱۵ هزار زن در دانشگاه فنی تهران علیه طرح اجباری کردن حجاب صدای اعتراض خود را بلند کردند، از آنها حمایت می‌کردند، احتمالا خمینی در ۱۳ تیر ۵۹ علیه زنان و در دفاع از لزوم محجبه کردن آنها سخنرانی معروف‌اش را ایراد نمی‌کرد و دو سال بعد در قانون مجازات اسلامی ماده ۱۰۲ که بی‌‌حجابی را جرم به حساب می‌آورد به تصویب نمی‌رسید. آنان زنان مسیر نظام جدید را دریافته بودند که فریاد می‌زدند: ما انقلاب نکردیم، تا به عقب برگردیم!
اگر حجاب اجباری مقوله‌ای است که از ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی با آن دست به گریبان هستیم، مخالفت با آن نیز تاریخی ۳۹ ساله دارد. به تظاهرات زنان در ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی علیه اولین تلاش‌ها برای اجباری ساختن حجاب اشاره کردیم که در عین حال نخستین تجمع اعتراضی پس از انقلاب به شمار می‌رود که کمتر از یک ماه پس از پیروزی آن برگزار شد. این مخالفت در تمام این سال‌های، با فراز و نشیب‌هایی ادامه یافته است. «نه به حجاب اجباری» شعار جدیدی نیست و اگرچه این اجبار از نظر قانونی هنوز هم وجود دارد و ۳۱ نفری که در روزهای گذشته در پیامد به اهتزاز درآوردن روسری‌های اجباری بازداشت شدند، بر پایه همین قانون محاکمه خواهند شد، ولی نمی‌توان منکر شد که تلاش نظام برای محجبه کردن زنان در ایران شکست خورده است.
در دو زمینه فرهنگی جمهوری اسلامی ایران با وجود هزینه‌های میلیونی و شاید هم میلیاردی، نتوانسته مردم را متقاعد و یا حتی مجبور به عقب نشینی کند: حجاب و ماهواره. سیاست‌های نظام، چه از نوع هویجی و چه چماقی‌اش، نتوانستند زنان را مجبور به رعایت حجاب چنانکه مورد نظر رهبران و مدیران جمهوری اسلامی است، بکنند. هیچ گشت ارشاد و مجازاتی نتوانست  زنان را وادار سازد که حجاب خود را با معیارهای نظام تنظیم کنند؛‌ درست همان‌گونه که یورش مداوم به پشت‌بام‌ها از شمار ماهواره‌ها نکاست و امروز بر مبنای آمار خود نظام، بیش از ۵۰ میلیون خانه در کشور مجهز به آنتن ماهواره‌ای هستند.
مخالفت با حجاب اجباری و استفاده از ماهواره، دو نمونه موفق از نافرمانی مدنی هستند که رژیم نتوانست با آنها مقابله کند، اگرچه هر دو را تهدیدی بسیار جدی علیه خود می‌داند زیرا فرهنگ و ارزش‌هایی را که می‌خواست به مردم تحمیل کند به چالش کشیده شده‌اند. نافرمانی مدنی، تجمعات اعتراضی با گستردگی جغرافیایی، بحران اقتصادی و انزوای منطقه‌ای و بین‌المللی کل نظام را نشانه رفته است، و حنای منتسب کردن مشکلات کشور و یا اعتراضات علیه این مشکلات به کشور‌های خارجی آنقدر رنگ باخته است که حتی بسیاری از هواداران نظام هم دیگر از آن خسته شده‌اند.
«دختران خیابان انقلاب» حتی اگر سرکوب هم شوند، فصل جدیدی را در مبارزه برای آزادی و عدالت و همچنین در فرهنگ نافرمانی مدنی گشوده‌اند. فصلی که فراتر از سیاست، جنبه‌های عمیق انسانی و هنری دارد.


احمد رأفت - [کیهان لندن شماره ۱۴۷]

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر