کیهان لندن، مجید محمدی- بیرون کردن یک روحانی معترض به کنسرتی در یکی از شهرهای استان بوشهر توسط حاضران یکی از نقاط عطف در حضور اجتماعی بدون رقیب اسلامگرایان در ایران است. پس از اخراج، مردم حاضر اخراجکنندگان را تشویق و اخراجشده را تخفیف کردند. در دهههای شصت و هفتاد خورشیدی حتی کسی تصورش را نمیکرد که روزی چنین اتفاقی در ایران بیفتد. جریان اسلامگرایی با وجود در اختیار داشتن قدرت مطلق و صدها هزار نیروی آماده برای واکنش و سرکوب قدرت واکنش ندارد چرا که به تدریج فضای عمومی را از دست داده و تنها با چند حرکت دیگر این موضوع رسمیت مییابد. مردمی که چنین رفتاری را با یک روحانی انجام دادند به خوبی میدانند که نظام سیاسی اعتماد به نفساش را از دست داده است چون اگر چنین نبود در مقابل نظامی با چهار دهه سرکوب و کشتار و شکنجه چنین کاری را انجام نمیدادند.
رخداد دومی که نشان از مرگ اسلامگرایی در ایران دارد زبان گویای دخترخانمی است که در خیابان حجاب اجباریاش را برداشته و یک بسیجی یا حزباللهی میخواهد او را به گذاشتن حجاب قانع سازد. چون بسیجی یا حزباللهی دست به اسلحه و مشت (برهان قاطع اسلامگرایان) نمیبرد دخترخانم نه تنها از لحاظ استدلالی فرد تذکردهنده را در جیباش میگذارد بلکه با رویکرد تهاجمی او را از دخالت در امور شخصیاش برحذر می دارد (آقا جان، دوست ندارم! دلم نمیخواد بپوشم!)
شبیه به این داستان در مترو نیز رخ میدهد: چند دختر یک خانم با حجاب چادر را که میخواهد برای رعایت حجاب تذکر دهد با رویکرد تهاجمی و بدون بیادبی مجبور به سکوت میکنند.
رخداد قابل تأمل سوم انتقاد مقام مسئول سانسور در سینمای ایران از محدودیتها در کشور است. معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی در توییتی نوشته است: «در حالی که بن سلمان داره با دادن أزادیهای مدنی بیسابقه به مردم کشوش اونا رو برای جنگ احتمالی با ایران یکپارچه و همراه میکنه مسئولین ما در حال ایجاد محدودیتهای بیشتر و ناراضیتر کردن ملت هستند.» (تابناک ۱۸ فروردین ۱۳۹۷) این توییت نشان میدهد که کارگزاران نظام واقعا تا چه حد به اعمال سانسور و محدودیت در کشور اعتقاد دارند.
چه اتفاقی در ایران افتاد که امروز اسلامگرایی و اسلامگرایان به این وضعیت دچار شدهاند؟
تبخیر رمز و راز
ادیان و ایدئولوژیها با رمز و رازگونه بودن، مخاطب جلب میکنند. شما رمز و راز را که از آنها حذف کنید، یا با علوم تجربی و اجتماعی سر و کار دارید یا با منطق و ریاضی. با اینها نمیتوان دین درست کرد و خلایق را به دنبال خود کشاند. شعر و داستان هم رمز و راز دارند اما رستگاری و بهشت و جهنم نوید نمیدهند. رهبران و نهادهای دینی تا بتوانند رمز و راز خود را با بهشت و رستگاری در کنار دوزخ و سوختن در آتش پیوند زده و محصول را ارازن نمیفروشند. آنها برای محافظت از این رمز و راز خیلی خود را با زندگی جاری مردم درگیر نمیکنند. اما زشترویان اسلامگرا هرچه داشتند نه تنها به نمایش گذاشتند بلکه نمایشهای خود را شبانهروز و در هر نقطه از کشور به مردم حقنه کردند. خمینی حداقل سالی یک ماه مردم را از شرّ دیدن رخاش در تلویزیون راحت میساخت (پاسدارانش اما مردم را رها نمیکردند) اما خامنهای میخواهد هر روز دیده شود. این پر کردن و آغشتن فضای عمومی به اسلام و روحانیت (حتی کنار دریا و ورزشگاه، در سفر و غیر سفر، در مدرسه و دانشگاه) مردم را از آنها خسته کرده است.
اسلام و ایدئولوژی برخاسته از آن دیگر جذابیتی برای عموم مردم به ویژه آنها که از منافع آن برخوردار نمیشوند ندارد، حتی برای بسیاری از باورمندان. چه چیز ناشناختهای از اسلام و اسلامگرایی برای ایرانیان باقی مانده است؟ روحانیت و پاسداران اسلامگرا همهی کارتهای خود را رو کردهاند مثل این که در اولین ملاقات با یک زن یا مرد او همهی اعضا و جوارحاش را به شما نشان دهد و بلافاصله بعد از برهم زدن بازی انتظارات و پردهگشایی متوجه شوید که چقدر مشکل در همهی آنها وجود دارد و بعد دهانش را باز کند و ببینید که چقدر زباله و مواد بازیافتی از آن خارج میشود. چه جذابیتی برای ادامهی رابطه میماند؟
شیفتگی به غرب
اسلامگرایان با تبلیغات ضد غربی (آوردن همیشگی دو تعبیر «فرهنگ غربی» و «بیبند و باری» در کنار هم برای القای مساوی بودن این دو) نه تنها مردم را از شیفتگی به غرب دور نساختهاند بلکه آنها را با محرومیت از ارتباط در کنار ناسزاگویی همیشگی شیفتهتر کردهاند. به همین دلیل است که تعداد بازدیدکنندگان از نمایشگاهی که برای نمایش برخی از آثار موزهی لوور در تهران برگزار شد رکورد زد: از ۱۴ اسفند ۹۶ تا ۱۳ فروردین ۹۷؛ ۱۰۴ هزار و ۴۷ نفر. صِرفِ برگزاری نمایشگاه لوور در موزهی ملی ایران تعداد دیدارکنندگان از این موزه را از ۳۸ هزار و ۱۸۲ نفر در همین دوره در سال قبل به ۱۵۶ هزار و ۴۲۰ نفر در نوروز ۹۷ رساند در حالی که موزهی ملی ایران دارای هزاران اثر باستانی کشور است. نخستین پرسش مخاطبان نوروزی موزه ملی ایران این بود که نمایشگاه لوور کجاست (الف ۱۴ فروردین ۱۳۹۷). موزههای ایران همیشه خالی و بیرونق بوده و هستند و بیشتر جهانگردان خارجی به آنها سر میزنند.
این شیفتگی را در میزان تماشاگران سریالهای داستانی تلویزیونی مثل «بازی تاج و تخت»، فیلمهای سینمایی امریکایی (روی فلش درایو یا دی وی دی یا از طریق دانلود و لایو استریم)، برنامههای غیرداستانی مثل آمریکن آیدل (که از تلویزیون «من و تو» پخش می شود) یا سیل مهاجران به کشورهای غربی (و نه «شرق» مورد نظر چپ، اسلامگرایان و روشنفکران هویتگرا) میتوان دید. بر اساس آماری که معاون اتاق ایران و چین می دهد ۱٫۵ میلیون ایرانی در مراحل مختلف خروج دائمی از کشور و رفتن به استرالیا و کانادا هستند. این را باید به میلیونها ایرانی که قبلا از کشور خارج شدهاند و میلیونها ایرانی دیگر که میخواهند بروند اما نمیتوانند اضافه کرد. مقصد همهی آنها نیز کشورهای غربیای است که مقامات و روحانیون شیعه چهار دهه است آنها را مهد توحش و و پوچی و مسئول بدبختی و فساد و استعمار و بهرهکشی مردم ایران معرفی میکنند: «غربىها، یعنى بخصوص نژادهاى اروپایى، نژادهاى وحشىاند؛ اینها ظاهرشان اتو کشیده و کراواتزده و ادکلنزده و اینهایند اما همان باطن وحشىگرىاى که در تاریخ وجود داشته هنوز هم در اینها هست.» (علی خامنهای ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲)
دلآزردگی و خستگی
آنقدر روحانیت و اسلام به مردم تزریق شده است که اکثریت مردم از شمایل و هر آنچه به آنها مربوط می شود آزرده میشوند. اکثر مردم هر جا که روحانی ببینند از وی فاصله میگیرند یا راه خود را کج میکنند. حتی خود روحانیون از خردهفرهنگ خود خسته شدهاند. روندی که در میان روحانیون دارد جا باز میکند آن است که بروند پیانو یاد بگیرند، بیلیارد بازی کنند و انواع بازیهای کامپیوتری را تجربه کنند. آنها نیز به زندگی نیاز دارند. هر چقدر روحانیون کمتر به رانتهای حکومتی وصل باشند با سبک زندگی مورد نظر خامنهای بیشتر فاصله پیدا میکنند. این گونه روحانیون به حجاب اجباری باور ندارند و در سفر برای راحتی خود عبا و عمامه نمیپوشند. خستگی از ایدئولوژی و دین به یک پدیدهی اجتماعی قابل مشاهده برای همگان در ایران تبدیل شده است.
آنچه از اسلام سیاسی و روحانیت در ایران باقی مانده شیر نفتی است که در دست روحانیت و پاسداران آن است (اسلام نفتی) و گروههایی البته برای برخورداری از این غنیمت به گرد آنها جمع میشوند. امروز اگر شیرِ فروش نفت قطع شود و آقایان دست خالی بمانند حتی فرزندانشان هم دیگر جواب سلامشان را نخواهند داد.
منطق خودکشی
منطق اسلامگرایی یا هر ایدئولوژی دینی کشتن خود با سرعت هرچه تمامتر است چون علت وجودی خود، یعنی داشتن رمز و راز و تقدس و امید به مدینهی فاضله را با سرعت هرچه تمامتر از میان میبرد و بعد با فساد و تبعیض و تقلب و دروغ و کشورگشایی (تا حد حمایت از بمباران شیمیایی زنان و کودکان) که ذاتی هر گونه ایدئولوژی تمامیتخواه و اقتدارگراست کار را تمام میکند. اسلامگرایان شیعه در چهل سال اخیر به تدریج مشغول زجرکُشی اسلامگرایی بودهاند. هر گامی که آنها برای انحصار و سرکوب و تحقیر مردم برداشتند طناب دار را بر گردنشان سفتتر کرده است. آنها نه تنها دنیایی بهتر برای مردم به ارمغان نیاوردند بلکه آخرت موهومی را هم که وعده می دادند نیز از آنها بازستاندند.
روحانیت در چهل سال اخیر حدود ۱٫۵ تریلیون دلار از منابع نفتی و چند تریلیون دلار از منابع طبیعی و معادن کشور را تاراج کرده است اما آیندهی خود را نیز به طور کلی نابود کرده است. کافی است روزی زور و چماق سپاه و بسیج از سر مردم برداشته شود. آنها خواهند دید که مردم کوچه و بازار با آنها چه خواهند کرد. برای رهایی از خشم مردم تنها راهی که اسلامگرایان، هنوز، دارند آن است که بدون خشونت قدرت را رها کرده و آن را به دست منتخبان واقعی مردم بسپارند. مگر میشود روحانیت شیعه چهار دهه حکم اعدام و شلاق و قطع عضو داده و منابع کشور را تاراج کرده باشد و مردم به آنها به عنوان منجی و هادی و زاهد نگاه کنند؟!
یأس از رستگاری
پیام اصلی ادیان، امید به رستگاری با تمسک به عبودیت و رعایت احکام دینی است. اما اسلامگرایان از روز اولی که بر سر کار آمدند با اعمالشان (گشت ارشاد، گزینش، سانسور، کنترل خوردنیها و نوشیدنیها) به مردم گفتند که فاسدند و در درگاه الهی مذموم و محکوم. اسلام در گذر به ایدئولوژی از وعدهی بهشت به تحقق دوزخ رسید. چنین دینی دیگر برای عموم جذابیت ندارد و اگر مردم در برخی مراسم آن حضور پیدا می کنند نه برای رستگاری بلکه جهت پیدا کردن خس و خاشاکی برای غرق نشدن است. اسلامگرایان با تقاضای اسلامی کردن بینهایت و همهجایی، باورمندان را در شرایط یأس ابدی از رستگاری قرار دادهاند.
«تغافل و تجاهل» پس از سقوط
البته روحانیت شیعه مانند برخی خزندگان قدرت انطباقپذیری بسیار بالایی با محیط پیرامون خود دارد. به محض آنکه پرچم اسلامگرایی تمامیتخواهانهی آنها به پایین کشیده شود، پرچم «تغافل و تجاهل در برابر جهل مردم» (بخوانید عدم دخالت در زندگی مردم) را بالا خواهند برد؛ با توجیهاتی مثل «من اشرف افعال الکریم تغافله عما یعلم» یا «التجاهل نصف الحکمه». ولی پرسش این است که اگر آنها این نکات حکیمانه را میدانستند چرا چهل سال به کیف و داشبورد و کفش و شلوار مردم «گیر میدادند» یا اگر مخالف بودند چرا صدایی از مراجع شیعه (حتی امثال منتظری) در این موارد برنخاست؟!
روزی که جمهوری اسلامی و روحانیت شیعه در ایران از اریکهی قدرت به پایین کشیده شود و اسلحه و چماق از دست آنها گرفته شود، روحانیون، از مراجع تا طلاب، جامعالمقدماتخوانان از باب رفع تکلیف خواهند گفت: «ما تکلیفمان فقط انذار است و نه تحمیل» (البته تا روزی که مجددا قدرت را به چنگ بیاورند). آموزههای شیعه این میل به تحمیل را به نحوی عمیق در میان آنها درونی میسازد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر