۹ اردیبهشت ۱۳۹۷

شاخاب پارس

شاخاب فارس
هيچ نيازي به سند و مدرك نيست، بدون سند و مدرك نيز باورش داريم. نيازي به فرهنگ‌نامه‌ها و نقشه‌هاي درون‌كشوري و برون‌كشوري نيست، بدون آن‌ها هم باورش داريم.
هيچ نيازي به سند و مدرك نيست، بدون سند و مدرك نيز باورش داريم. نيازي به فرهنگ‌نامه‌ها و نقشه‌هاي درون‌كشوري و برون‌كشوري نيست، بدون آن‌ها هم باورش داريم. نيازي به منبع‌هاي تاريخي هزاران ساله از نويسندگان يوناني گرفته تا نويسندگان عرب‌زبان، انگليسي‌تبار يا آمريكايي نداريم، چون بدون همه‌ي اين‌ها باورش داريم. با همه‌ي وجود باور داريم كه شاخابي(:خليجي) كه در جنوب ايران، دامن گسترده، شاخاب پارس(:خليج‌فارس)، است. اين باور در تار و پودمان تنيده است چرا كه هزاران‌ سال است كه با اين نام و با اين واقعيت نيلگون، زيسته‌ايم.
اما داستان شاخاب پارس(:خليج‌فارس)، اين روزها، داستان باورمندي ما نيست،‌ داستان پول، زور و دسيسه است. زوري كه به ياري پول، ‌در سر، دسيسه‌ي دگرگوني نام شاخاب پارس(:خليج‌فارس) را دارد.
بي‌گمان آگاهيد كه زور، پول و دسيسه، هرچند زمان درازي نيست كه دست‌به كار شده‌اند اما دستاوردهاي چشمگيري داشته‌اند. يك روز در فرهنگ‌نامه‌هاي جهاني رخ نمودند و روز بعد در نقشه‌هاي معتبر جهاني. از خبرها و گزارش‌هاي تلوزيوني و راديويي برون‌كشوري گرفته تا فيلم‌هاي هاليوودي، ‌بنده‌ي زرخريد پول شده‌اند.
اين روزها هرچند شاخاب پارس(:خليج‌فارس)، نامي كهن و ديرين است به ديرينگي تاريخ، اما «خليج عر...» به زور پول‌هايي كه شيخ‌نشين‌هاي عرب، خرج مي‌كنند و دسيسه‌هايي كه روبهان پير اروپايي و آمريكايي، مي‌پرورانند، رنگي به رخسار ندارد.
شاخاب پارس(:خليج‌فارس)،‌ رنگي به رخسار ندارد چون نشسته‌ايم و تنها به همايش‌ها و نشست‌هايمان، بسنده كرده‌ايم، ‌همايش‌هايي كه ميهمانانش، همان ايراني‌هايي هستند كه باور دارند، اين شاخاب، شاخاب پارس(:خليج‌فارس)، است. كتاب‌ها و نوشتارها، چاپ كرده‌ايم و در همه‌ي آنها از ديرينگي شاخاب پارس(:خليج‌فارس) با سند و منبع، دفاع كرده‌ايم، هرچند نيك است و پسنديده اما براي ايرانياني نگاشته‌ايم كه از هر قوم و به هر گويشي كه باشند، شاخاب پارس(:خليج‌فارس) را به نامي جز شاخاب پارس(:خليج‌فارس)،‌ نمي‌شناسند.  
در اين ميانه بد نيست، نگاهي بيندازيم به كاركرد برادران دروغ‌بافمان. پولشان را براي چاپ كتاب‌هايي به تيراژ بالا به زبان انگليسي، خرج مي‌كنند چون مي‌دانند كه زبان فراملي(:بين‌المللي) است و كاربران آن، به هر روي بسيارفراتر از زبان عربي است.
زور و پولشان را در جاهايي هزينه مي‌كنند كه مي‌دانند ميليون‌ها بيننده دارد. نام دروغين خليج عر... را بر نقشه‌‌هايي كه كاربران جهاني دارند، حك مي‌كنند.
مي‌روند سراغ شبكه‌ي اينترنتي گوگل، چون مي‌دانند كه روزانه ميلياردها بار جستجو مي‌شود، البته جلويشان،‌ جانانه سينه سپر كرديم.
نام دروغين خليج عر... را بر روي صفحه‌هاي نمايشگري، نمايش مي‌دهند كه مي‌دانند هم‌زمان ميليون‌ها تن از سراسر جهان بر آن چشم دوخته‌اند. چه خوب است همان‌جا بلند شويم و بگوييم كه نمايش‌هايشان دروغ است اما همين كار را هم نمي‌‌كنيم، همان‌گونه كه در مسابقات آسيايي گوانجو، شاخاب عر...، نمايش داده شد اما سكوت كرديم. فرصتي را كه دست داده بود تا دوربين‌ها به نمايش بگذارند، از دست داديم. مي‌توانستيم از شركت در بازي‌ها كناره جوييم و به بلندي فرياد كنيم كه به زور شاخاب پارس(:خليج‌فارس) را مي‌خواهند خليج عر... كنند.
همه‌ي اينها را گفتم تا دريابيم كه داستان پشتيباني‌هايمان از شاخاب پارس(:خليج‌فارس)،‌ بايد جهاني باشد نه كشوري. ما نياز داريم تا در نشست‌ها و گردهمايي‌هاي فراملي(:بين‌المللي)، آنجا كه سردمداران بزرگ جهاني، باشندگي دارند، آنجا كه دوربين‌ها همه چيز را ضبط مي‌كنند و بازتاب جهاني مي‌دهند، از تاريخ و پيشينه‌‌ي شاخاب پارس(:خليج‌فارس)، بگوييم. بگوييم كه ابن‌فقيه (سده سوم هجري )، ابن‌خردادبه(سده سوم هجري )، بزرگ‌بن‌شهريار(سده چهارم هجري)، اصطخری(سده چهارم هجري)، ابن‌حوقل(سده چهارم هجري)، مسعودی(سده چهارم هجري)، ابن‌بلخی(سده پنجم) و ... در نوشتارهايشان، اين شاخاب را «بحر فارس»(درياي فارس)، ناميده‌اند يا همچون ابن‌رسته(سده سوم هجري )، ابن‌مطهر(سده چهارم هجري)، طاهر مروزی(سده ششم هجري) و... آن را « خليج الفارس» گزارش كرده‌اند. بايد بگوييم در سفرنامه‌هاي اروپايياني كه از اين آب‌ها گذر كرده‌اند، اين آب‌ها، آب‌هاي سرزمين پارس،‌ ناميده شده، حال چگونه مي‌توان چنين پيشينه‌اي را به بازي زور و پول گرفت.
ما نياز به بوق و كرنا داريم، بوق و كرناهايي كه به زبان همان دسيسه‌گران، در گوش جهانيان،‌ دميده شوند. ما بايد آنجايي كه مانيتورهاي دست به جيبان، تاريخ را جعل مي‌كنند،‌ اعتراض كنيم تنها از آن روي كه فرزند ايرانيم و پاسداري از آب و خاكش، خويشكاري(:وظيفه‌اي) است كه بر دوشمان است.
دهم ارديبهشت‌ماه را اگر در خانه‌خانه‌هاي تقويم، نگاهي بيندازيد، خواهيد ديد كه بر آن نوشته شده؛ «روز ملي خليج‌فارس»
دهم ارديبهشت ماه، روزي است كه پدرانمان، پرتغالي‌هاي اشغال‌گر را از تنگه‌ي هرمز از آب‌هاي شاخاب پارس(:خليج‌فارس)، بيرون راندند. با چنگ و دندان هزاران سال است كه از اين گستره، با خون،‌پاسداري شده، اكنون ما را چه مي‌شود كه مي‌گذاريم به اين سادگي، امروز بر سر نامش، مدعي شوند و فردا بر سر مالكيتش.
در سنگ‌نبشته‌ي داريوش هخامنشي در مصر كه دو هزار و اندي سال پيش بر سنگ، ماندگار شده، سنگ‌نبشته‌اي كه به هنگام حفر كانال سوئز به دست آمد؛ چنين آمده است: «درايه تپه هچا پارسا آيي تي هني».
سنگ‌نبشته از دريايي سخن به ميان آورده كه از آب‌هاي پارس،‌ سرچشمه مي‌گيرد. ايرانيان در روزگار هخامنشي، شاخاب پارس(:خليج‌فارس)،  را «پارسا درايا» يا درياي پارس مي‌خوانده‌اند.
با همين اسنادي كه بر كاغذ آمده و گهگاه همچون سنگ‌نوشته‌ي داريوش بر سنگ،‌ ماندگار شده، باور داريم كه اين شاخاب،‌ شاخاب پارس(:خليج‌فارس)، است. اما به راستي هر كدام از ما بايد از خود بپرسد براي ماندگاري اين هويت چه كرده است؟
دهم ارديبهشت روز ملي شاخاب پارس(:خليج‌فارس)، است، اين روزها بيش از هر زماني به تريبون جهاني، نياز داريم. زبان گوياي هر سرزميني، دولت‌مردانش هستند بي‌گمان نياز است تا شاخاب پارس(:خليج‌فارس)، را دولتمردان‌مان در هر نشست و همايشي، آنجا كه گوش‌هاي جهاني، تيز شده‌اند، بازگوييم، بازگوييم و بازگوييم.
تارنمای امرداد - میترا دهموبد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر