۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۷

پیوندهای ادبیات کُردی با ادب فارسی

بابک مینا
گفتگو با آمر طاهر احمد
اشاره:
زبان و ادبیات کردی را می‌توان بخشی از ایران فرهنگی در معنای وسیع آن در نظر گرفت. اگرچه ادبیات کردی معاصر از ادبیات ترکی و عربی نیز تأثیر گرفته است، ادبیات کلاسیک کردی کاملا تحث تأثیر ادبیات فارسی بوده است.
ادبیات کردی معاصر به دلیل شرایط کردها در منطقه رفته‌رفته با سیاست گره خورد؛ از این رو می‌توانیم فراز و نشیب‌های سیاسی و هویتی را در ادبیات معاصر کردی ردیابی کنیم. برای بررسی ادبیات کردی کلاسیک و معاصر و رابطه آن با سیاست و هویت با آمر طاهر احمد گفتگو کردیم. وی مدرس و محقق در زمینه ادبیات فارسی و کردی در دانشگاه هاروارد است. او همچنین با بهره‌گیری از شیوه‌های ادبیات تطبیقی، تحقیقی درباره تأثیر ادبیات فرانسه بر ادبیات معاصر فارسی انجام داده است.
 ممکن است برای شروع برای خوانندگانی که هیچ آشنایی با ادبیات کردی ندارند، ابتدا تصویر کلی از آن ارائه کنید؟ تاریخ ادبیات کردی به چه دوره‌هایی تقسیم می‌شود و چه مضامین و فرم‌های ادبی آن را شکل داده است؟
تاریخ ادبیات کردی به دورەهای کلاسیک، نئوکلاسیک و معاصر تقسیم‌بندی می‌شود. قبل از پرداختن به این موضوع باید عرض کنم که کردها زبان واحدی ندارند که زبان همه مردمانی بودە باشد که خود را از دیرزمان کرد خواندەاند. شاید چنین زبانی روزگاری وجود داشته است. اما از چند قرن اخیر تا به حال با گویش‌های (و یا زبان‌های) مختلفی مواجهیم که کاربران آن خود را از دیرزمان کرد دانستەاند. به تبع آن، ادبیات کردی نیز ادبیات گویش‌هاست و در مراحل مختلف در سه گویش کردی کرمانجی، کردی گورانی، و کردی سورانی تبلور کردە است. اگر ما نسخەهای خطی موجود را مبنای تاریخ‌نگاری ادبیات کردی قرار دهیم، باید گفت که ادبیات کردی از قرن شانزدهم میلادی با کردی کرمانجی پا به عرصه وجود نهاد. این اتفاق- بنا به برخی یافتەهای تازە- در همان دوره در کردی گورانی و در قرن نوزدهم در کردی سورانی رخ داد. البته برخی از منتقدین بر این باورند که قدمت ادبیات کردی گورانی بیشتر است. این ادعا بیشتر در مورد سرودەهای دینی یارسان مطرح می‌شود که بخش قابل توجهی از ادبیات کردی گورانی را در بر می‌گیرد و متشکل از دفترهایی است که نگارش هر یک از آنها به یکی از شخصیت‌های دینی یارسان نسبت داده شده است. مثلاً کهن‌ترین دفتر را دفتر دورهٔ بهلول مادی می‌نامند و چون معروف است که بهلول در قرن هشتم میلادی می‌زیسته است، قدمت این سرودەها را نیز به همان دورە باز می‌گردانند. این سرودەها پیشتر به صورت شفاهی و سینه‌به‌سینه از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده است. به نظر می‌رسد تغییر نوع آن از ادبیات شفاهی به ادبیات نوشتاری پدیدەای متأخر و مربوط به حدود قرن هجدهم میلادی باشد. آنچه اکنون مورد نظر من است ادبیات نوشتاری است و همان طور که عرض کردم اگر نسخەهای خطی موجود را معیار و ملاک تاریخ‌نگاری ادبیات کردی قرار دهیم ما در هیچ گویشی نسخەای که قدمت آن از قرن شانزدهم میلادی فراتر رود در دست نداریم. شعر در همه این گویش‌ها نخستین و مهم‌ترین نوع ادبی است و بیشتر مضامین عاشقانه، فلسفی، عرفانی، حماسی و دینی را در بر می‌گیرد. گفتنی است بخش حماسی یا همان شاهنامهٔ کردی مختص ادبیات گورانی است. البته مضامینی چون وصف، ستایش و مدح، نکوهش و مذمت، ماتم، هزل، پند و نصیحت، روایت، تعلیم و تربیت، اخلاق و حتی شعر اروتیسم را نیز می‌توان به درجات و اشکال مختلف در شعر کردی یافت.
تعداد شعرا در همهٔ گویش‌های شعر دیوانی کردی فراوان است. منظورم از شعر دیوانی شعری است که بتوان نگارش آن را به طور حتم به یک فرد مشخص نسبت داد. اگر بخواهیم تنها به ذکر چند نام بسنده کنیم می‌توان از علی حریری، فقیه طیران، ملای جزیری و احمد خانی به عنوان پیش‌کسوتان شعر کردی کرمانجی نام برد. در ادبیات دیوانی گورانی نیز می‌توان از ملا پریشان، بیسارانی، خانای قبادی و عبدالرحیم تاوەگوزی که معروف به مولوی کرد است یاد کرد. نالی، سالم و کردی پایەگذاران ادبیات کردی سورانی تلقی می‌شوند.
از حیث شکل غزل، قصیده، قطعه، مثنوی، رباعی، دو بیتی، مستزاد، مسمط، ترکیب‌بند و ترجیع‌بند را می‌توان در شعر کردی یافت. شعر کردی کرمانجی و سورانی هر دو بیشتر بر پایە وزن کمّی عروض استوار است. اما در این دو گویش گهگاه شعر رسمی بر مبنای وزن هجایی کردی هم سروده شده است. یکی از خصوصیات شعر کلاسیک گورانی این است که منحصراً بر مبنای وزن هجایی پایەگذاری شده است. یعنی هر مصراع آن از ده هجا با یک مکث بعد از هجای پنجم تشکیل می‌شود. تنها در دوره معاصر شاید یکی دو شاعر بتوان یافت که شعر عروضی به گورانی سرودەاند. قالب اشعار گورانی نیز چندان با معیارهای قالب‌های رایج در عربی و فارسی قابل سنجش نیست. مثلا در بیشتر این اشعار مصراع نخست شعر فقط از پنج هجا (به جای ده هجا) تشکیل می‌شود که چنین پدیدەای در شعر رسمی فارسی و حتی دیگر گویش‌های کردی مشاهده نمی‌شود.
نثر کردی دیرتر پا به عرصهٔ وجود نهاد. از قرن هفدهم میلادی کتابچەهای آموزش ارکان دین برای کودکان به کردی کرمانجی به نثر مسجع نگاشتە شدند. نخستین متون نثر روایی به کردی کرمانجی حکایات ملا محمود بازیدی هستند که مجموعەای است از چهل داستان رایج در میان کردها.
دورۀ اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم میلادی را دورهٔ نئوکلاسیک ادبیات کردی می‌نامند. در این دوره شعر کردی در نتیجهٔ تحولات جامعه مضامین سیاسی و اجتماعی به خود گرفت که بیشتر در همان قالب‌های کهن ارائه می‌شد. از دهەهای نخست قرن بیستم رفته‌رفته کردها به تجدد شعر روی آوردند. شعر کردی برخی از خصوصیات گذشته خود را از دست داد. مثلاً اوزان هجایی کردی کم‌کم جایگزین اوزان کمّی شد. قالب‌های تازەای چون سانِت یا چهار پاره از ادبیات غربی اقتباس شد. شعرا قالب‌های قاعدەمند ابتکاری نیز خلق کردند که در آن ترتیب قوافی با هیچ‌یک از تعاریف سنتی قافیەبندی یکسان نبود. شعر آزاد که در آن طول مصراع‌ها متغیر و قافیه آن نامنتظم بود جایگزین شعر عمودی و قاعدەمند دورەهای پیشین شد. در این دوره نثر روایی نیز به مفهوم جدید در قالب داستان و رمان در هر دو گویش کرمانجی و سورانی پا به عرصه وجود نهاد. نمایشنامه کردی نیز رفته‌رفته به عرصه آمد. بدین ترتیب شعر رفته‌رفته جایگاه خود به مثابه مهم‌ترین نوع ادبی را از دست داد.
رابطه ادبیات فارسی، عربی، و ترکی با ادبیات کردی چگونه است؟
ادبیات کردی از ابتدای پیدایش آن تا دورهٔ تجدد با ادبیات فارسی در رابطۀ تنگاتنگ است. در واقع بیشتر قالب‌های رسمی شعر کردی در هر دو گویش کرمانجی و سورانی برگرفته از شعر فارسی است. کردها از طریق شعر فارسی با اوزان کمّی آشنا شدند و از همان ابتدا شعر عروض کمّی را به شیوۀ فارسی در شعر کردی پیاده کردند. مثلاً اوزانی به کار بردند که در شعر فارسی بسیار معمول بود، اما عملاً در شعر عربی به کار برده نشدە و یا بسیار کمیاب بود. یکی از این اوزانوزن رباعی است. و نیز همچون شعر فارسی، اوزان مثمن بیشترین درصد استفاده در شعر کردی را به خود اختصاص می‌دهند، حال آنکه در شعر عربی بیشتر از اوزان مربع و مسدس استفاده شده است. البته می‌توان اوزانی چون طویل یا متدارک را نیز در شعر کردی یافت که در شعر کلاسیک فارسی کاربرد چندانی ندارند. اما در مجموع تعداد اشعار کردی که به این اوزان عربی سرودە شده است بسیار کم است. این امر در مورد استفاده از فنون بلاغی شعر کردی نیز صدق می‌کند.
نشانهٔ دیگر این ارتباط تنگاتنگ معدود ترجمەهایی است که در دوره کلاسیک از ادبیات بیگانه به زبان کردی انجام شده است. اکثریت قریب به اتفاق آن ترجمه‌ها از فارسی بوده است. مثلاً در قرن هجدهم میلادی خانای قبادی «لیلی و مجنون» و «خسرو و شیرین» نظامی و «یوسف و زلیخا» از جامی را به کردی گورانی ترجمه کرده است. در همان دوره حارث بدلیسی «لیلی و مجنون» نظامی و سلیم هیزانی «یوسف و زلیخا»ی جامی را به کردی کرمانجی برگرداندەاند.
همچنین تعداد اشعار فارسی که کردها در کنار اشعار کردی خود نگاشتەاند بسی بیشتر از اشعار عربی و ترکی است. شاید بتوان ارتباط ادبیات کلاسیک کردی با فرهنگ ترکی را بیشتر در حد استفاده از واژە‌ها و لغات ترکی دانست.
در میان خود اشعار نیز گهگاه می‌توان نشانەهایی از آشنایی شعرای کرد با آثار شعر فارسی پیدا کرد. مثلا نخستین شعر دیوان ملای جزیری ملمّعی است بر غزلی از حافظ شیرازی که با مصراع الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها آغاز می‌شود. وجود این ارتباط تنگاتنگ را شاید بتوان به دو عامل اساسی ارجاع داد. یکی نزدیکی زبان کردی به زبان فارسی که هر دو جزو خانوادهٔ زبان‌های ایرانی اند و این خصوصیت به طبیعت حال فراگیری زبان فارسی و آشنایی با آثار فارسی را برای کردها در مقایسه با عربی و ترکی آسان‌تر می‌نمود. دیگری جایگاه ممتاز زبان و ادبیات فارسی در جوامع کرد زبان در حیطۀ آموزش و مناسبات سیاسی بود.
در دورهٔ تجدد به علت تمایلات ملی‌گرایانه شعر کردی از شعر فارسی فاصله گرفت و بیشتر به شعر ترکی گرایش پیدا کرد. در واقع کردها انگیزهٔ اساسی تجدد شعر را از ترک‌ها گرفتند. در این زمینه شعر کردی سورانی در عراق نقشی اساسی ایفا کرد و بر شعر سورانی ایران نیز اثر گذاشت. البته در ایران شعر کردی سورانی به سبک نیمایی نیز نوشته شد. اما از حیث تکنیک و سبک نگارش روند غالب همانی شد که عبدالله گوران در عراق پایەگذاری کرد.
از دهه هفتاد میلادی شعر کردی در عراق تحت تأثیر نهضت نوگرایی (حداثة) عربی و سپس اروپایی قرار گرفت. به عنوان مثال فرهاد پیربال که در دههٔ هشتاد قرن گذشته به اروپا مهاجرت کردە بود در فرانسه با شعر گیوم اپولینر آشنا شد و همانجا تحت تأثیر این شاعر فرانسوی نخستین کالیگرام‌های شعر کردی را نوشت.
البته ارتباط بین ادبیات‌ملل مختلف و شعرای زبان‌های متفاوت پیچیدەتر از آن است که بتوان در یک تصویرسازی کلی از ادبیات یک زبان بدان پرداخت. مثلا عبدالله گوران انگلیسی، عربی، ترکی، و فارسی می‌دانست و از بیشتر این زبان‌ها اشعاری ترجمه کرده است و طبیعتاً از همه آنها به نوعی سود برده است.
چرا ادبیات کردی در ایران چندان شناخته شده نیست؟
ناشناخته بودن ادبیات کردی مختص ایران نیست و کمابیش در همه کشورهای منطقه که کردها در آن زندگی می‌کنند همین طور است. شاید بتوان دلایل متعددی را برای این وضعیت ارائه داد. نخست اینکه خود کردها در کشورهای محل زندگی‌شان به ندرت فرصت و اجازه شناختن ادبیات خود را داشته‌اند. زمانی هم که اندک فرصتی برای آشنایی با ادبیات خویش پیدا کردەاند آن‌قدر غرق در خودشناسی بودەاند، که اهمیت چندانی به خود شناساندن ندادەاند. مثلاً از سال ۱۹۹۱ کردستان عراق به نوعی خودمختاری نسبی دست یافت و این زمینه را برای شکوفایی ادبیات کردی فراهم نمود. تعداد فراوانی از دواوین شعرای کلاسیک برای نخستین بار چاپ شد. همچنین نگارش و نشر شعر نو، داستان، رمان و نمایشنامه نیز روزبه‌روز افزایش یافت. اما از سال ۱۹۹۱ تا به امروز کمتر کسی را می‌توان یافت که مثلاً یکی از دواوین کلاسیک کردی، مجموعەای از اشعار نو کردی و یا رمانی کردی را به فارسی، عربی و یا ترکی برگردانده باشد.
عامل دیگر را می‌توان عدم پشتوانە سیاسی و نبود سیاست فرهنگی در کشورهای منطقه برای شناساندن ادبیات اقوام دانست. می‌پرسید چرا ادبیات کردی در ایران شناخته شده نیست. می‌پرسم آیا ادبیات ترکی آذری در ایران شناخته شده است؟ فکر نمی‌کنم جواب این سؤال مثبت باشد. اجازە بدهید مثالی از ترکیه بزنم. در طول قرن بیستم ادبیات کردی در ترکیه با ممنوعیت مواجه بود و بسیاری از آثار ادبی کردی که هنوز چاپ نشده بودند، به صورت نسخه‌های در گوشەای از کتابخانەهای شخصی افتاده بودند و در طی دهەها در معرض نابودی قرار داشتند. اما با آغاز فرآیند گشایش سیاسی که دولت ترکیه در دهه ۲۰۰۰ در قبال کردها در پیش گرفت، وضع تغییر کرد و به کردها اجازه داده شد کتاب به زبان کردی چاپ کنند. خود دولت نیز گهگاهی از چاپ برخی دواوین کلاسیک کردی پشتیبانی کرد و وزارت فرهنگ ترکیه دیوان ملای جزیری و مثنوی عاشقانه مم و زین احمد خانی با ترجمه ترکی آن را چاپ کرد. کار به جایی رسید که نخست وزیر وقت ترکیه برای جلب توجه کردها و کسب آرای آنها در سخنرانی‌های تبلیغاتی خود به نقل ابیاتی چند از اشعار عرفانی جزیری یا خانی متوسل می‌شد. چنین بود که مردم ترکیه دریافتند که کردها نیز ملتی با فرهنگ و دارای ادبیاتی غنی هستند. در این سال‌های گشایش سیاسی دواوین زیادی از شعرای کلاسیک ما که شناخته نشدە بودند برای نخستین بار چاپ شدند. بخش اندکی از ادبیات و تاریخ کردها نیز رفته‌رفته به زبان ترکی ترجمه شده و چاپ شد. به جرأت می‌توان این دوره را، علی‌رغم کمبودهای بسیار، دوران طلایی زبان و ادبیات کردی در ترکیه دانست چون برای نخستین بار فرهنگ کردها به رسمیت شناخته شد و از پشتوانه رسمی دولت و دستگاه سیاسی برخوردار شد. حال آنکه همان مَم و زین احمد خانی را ادیب کرد ترکیه محمدامین بوزارسلان با اندکی سانسور در اواخر دههٔ شصت به ترکی برگرداند و همراه متن کردی آن به حروف لاتینی در ترکیه چاپ کرد. اما دیری نپایید که کتاب در سراسر ترکیه ممنوع شد و دولت همهٔ نسخەهای موجود در کتاب‌فروشی‌ها را نابود کرد. بعد از کودتای ۱۹۷۱ برخی از کردها نیز نسخەهای خود را از ترس پیگرد ماموران دولتی نابود کردند.
اگر ممکن است کمی درباره شعر نوگرا کردی توضیح دهید. مواجهه با سیاست در جریان شعر نوگرا کردی چگونه بوده است؟ مثلا در شعر جدید فارسی تأثیر سیاست بر شعر نقش بزرگی در تحول شعر مدرن فارسی دارد. در شعر جدید کردی نیز چنین است؟
نوگرایی در شعر کردی رابطۀ تنگاتنگی با تحولات جامعه مخصوصاً در عرصهٔ سیاست داشت. می‌توان گفت نوگرایی در شعر کردی فرایندی سیاسی بود کە تقریباً هم‌زمان در دو گویش کردی کرمانجی و سورانی اتفاق افتاد. این فرایند مشخصاً با رخدادهای قبل و بعد از جنگ جهانی اول و تجزیهٔ امپراتوری عثمانی به کشورهای کوچک‌تر و تبعات سیاسی آن مرتبط بود.
جمعیت اتحاد و ترقی که اصلاحات سیاسی در امپراتوری را برنامە کار خود قرار داده بود به غیر از ترک‌ها اعضایی از دیگر اقوام عثمانی چون کردها و ارمنی‌ها را در بر می‌گرفت. این جمعیت در ابتدا از برادری و برابری میان همه اقوام امپراتوریدم می‌زد؛ اما دیری نپایید که با ترک‌های جوان که ملی‌گرا بودند متحد شد و با به قدرت رسیدن ترک‌های جوان بعد از انقلاب مشروطه، شعار یکسانی و برابری اقوام عثمانی به فراموشی سپرده شد.
در نتیجهٔ رخدادهای جنگ جهانی اول حس ناسیونالیستی ترکی در میان سیاست‌مداران و نخبگان امپراتوری عثمانی به اوج خود رسید که از نتایج آن کشتار ارمنیان و سپس کردها بود. جنگ جهانی اول در نهایت به شکست امپراتوری عثمانی و متحدینش انجامید و به تبع آن امپراتوری از طرف قدرت‌های پیروز به کشورهای کوچک تقسیم شد. ابتدا بر اساس معاهدهٔ سِور قرار شد کشوری به نام کردستان که حدود سیاسی آن منطقه کوچکی از کردستان ترکیهٔ امروز را شامل می‌شد تشکیل شود. اما دیری نپایید که معاهدهٔ لوزان جایگزین آن شد که نتیجهٔ آن تقسیم مناطق کردنشین عثمانی به سه بخش ترکیه، سوریه و عراق بود. البته این تقسیم‌بندی به شرطی انجام شد که در ترکیه و عراق به کردها نوعی خودمختاری داده شود. اما به این شرط هرگز عمل نشد. در نتیجهٔ این تحولات سیاسی بود که حس ملی‌گرایی کردها نیز روزبە‌روز قوی‌تر شد و در ادبیات نیز جلوه کرد. مثلاً حاجی قادر کویی که به استانبول رفته و با جامعهٔ متحوّل آن در ارتباط بود می‌دید که چگونه حس ملی‌گرایی و هویت‌پرستی ترک‌ها رفته‌رفته عرصه را بر دیگر اقوام تنگ می‌کند. پس او نیز در اشعار خود به کردی سورانی، کردها را به اتحاد و همبستگی با یکدیگر و توجه به هویت قومی و احقاق حقوق سیاسی خود تشویق کرد.
عبدالله گوران یکی از مهم‌ترین پیش‌کسوتان تجدد شعر کردی سورانی در عراق بود. او چون ترکی می‌دانست با اقدامات شعرای قلم‌های جوان آشنا شد که جزو شعرای ترک ملی‌گرای عثمانی بودند و در دههٔ دوم قرن بیستم میلادی با نشر مجلەای به همان نام تلاش نمودند همۀ عناصر خارجی (غیر ترک) را از شعر ترکی حذف کنند و مؤلفەهای دیگری را که به زعم آنها برآمده از فرهنگ خودی بود، جایگزین آن کنند. پس استفاده از اوزان کمّی را به بهانهٔ عربی و ناسازگاربودن آن با زبان ترکی کنار گذاشتند و به جای آن از اوزان هجایی ترکی استفاده کردند. از به کار بردن واژەهای عربی و فارسی خودداری کردند و به جای آن واژەهای ترکی به کار بردند. در مضامین شعری خود با افتخار به ترک بودن خود بالیدند و به تمجید هر آنچه برآمده از فرهنگ ترکی بود پرداختند. به تبعیت از این اقدام گوران نیز به استفاده از اوزان هجایی روی آورد و رفته‌رفته اوزان کمّی را کنار گذاشت و تا آنجا که امکان داشت از استفاده از واژگان بیگانه در شعر خود خودداری کرد و در اشعار خود از حقوق سیاسی کردها دفاع کرد. در شعر کرمانجی هم قدریجان به اقدامات مشابهی دست زد. البته گوران در مقطعی دیگر به شعر آزاد نیز روی آورد و تساوی طول مصراع‌ها و استفاده از قافیه منتظم را نیز کنار گذاشت. به همین دلیل او پایەگذار شعر نوی کردی خوانده می‌شود. چند سالی بعد از این اقدام گوران، در ایران نیز سواره ایلخانی‌زاده شعر سورانی آزاد نوشت. او بیش از پنج شش شعر به وزن کمّی آزاد (نیمایی) ندارد و سایر اشعار او به تبعیت از عبدالله گوران به وزن کردی هجایی است.
از آن زمان تاکنون توجه به هویت کردی و آزادی‌خواهی و مبارزه برای احقاق حقوق ملی کردها و مقاومت در برابر ظلم و ستم از شاخص‌های مهم شعر معاصر کردی شدە است. یکی دیگر از خصوصیت‌های شعر سیاسی کردی گرایش برخی از شعرا در دهه ۱۹۶۰ به رئالیزم سوسیالیستی است. جگرخون در حوزۀ شعر کرمانجی و عبدالله گوران در حوزۀ شعر سورانی بهترین نمونەهای این فرایند هستند. آنان مبارزۀ کردها برای احقاق حقوق خود را بخشی از مبارزۀ ملت‌های جهان علیه استعمار جهانی قلمداد می‌کردند. پس طبیعی بود که در اشعارشان به موازات دفاع از حقوق سیاسی کردها، مثلاً از مبارزە مردم ویتنام و یا کره ضد آمریکا پشتیبانی کنند. البته این روند در اواخر دهه هشتاد میلادی با فروپاشی بلوک شرق افول کرد.
در دهه هشتاد میلادی دو فاجعه برزگ در کردستان عراق رخ داد. یکی بمباران شهر حبلچه بود که به مرگ فوری بیش از ۵۰۰۰ تن از اهالی شهر، از زن و مرد و کودک و جوان و پیر، و زخمی و آوراه شدن هزاران تن دیگر منجر شد. رخداد دیگر درست بعد از پایان جنگ با ایران پیش آمد. رژیم صدام طرح نابودی کلی مناطق روستایی کردستان عراق را کشید و در عملیاتی هشت مرحله‌ای به اسم انفال به اجرا گذارد. اسم عملیات برگرفته از سوره انفال قرآن بود. رژیم عراق با انتخاب این نام قصد داشت کردها را ضد خدا و پیغمبر جلوه دهد و به عملیات نسل‌کشی آنان حقانیت و مشروعیت بخشد. در نتیجه این عملیات که به عملیات نسل‌کشی کردها معروف است بیش از ۴۰۰۰ روستای کردنشین با خاک یکسان شد و بیش از ۱۵۰ هزار روستایی کرد که بیشترشان از جنس مذکر بودند به مناطق صحرایی عراق منتقل و به دست ارتش عراق زنده به گور شدند. در نتیجه این عملیات هزاران تن از روستاییان فراری آواره ترکیه و ایران شدند. این دو فاجعه بزرگ و تبعات آن تاکنون ادامه دارد و بخش قابل توجهی از ادبیات کردستان عراق را از دهه هشتاد تا به امروز به خود اختصاص داده است.
شعر کردی با مضامین وطن دوستی، آزادی و عدالتخواهی، ستم ستیزی و مقاومت در برابر ظلم همچنان نوشته می‌شود. تازەترین نمونەهای این اشعار همان‌هایی است که شعرا به سبک ملی (به زبانی ساده) در کردستان عراق در روزهای سخت نبرد با داعش می‌سرودند و در کوچه و بازار و رسانه‌ها می‌خواندند و در آن مقاومت مردمی و مبارزۀ پیشمرگەهای کردستان علیه داعش را می‌ستودند. این روزها که جنگ با داعش رو به پایان است، مضمون تازەتری که استقلال کردستان است رفته‌رفته جایگزین موضوع جنگ با داعش شده است.
ادبیات داستانی کرد در دوران مدرن چه جایگاهی دارد؟ رابطه ادبیات داستانی معاصر کرد را با سیاست چگونه می‌بینید؟
ادبیات داستانی در هر دو نوع داستان کوتاه و رمان جایگاه مهمی در ادبیات کردی معاصر دارد و سیاست، ناسیونالسیم و هویت از شاخص‌های اساسی این انواع روایی کردی است. طی قرون متمادی مردمان هر بخشی از کردستان مقاومت، مبارزه مسالمت‌آمیز و مسلحانه، جنگ، سرکوب، زندان، کشتار و نسل کشی، نفی، آوارگی، دوری از وطن، استعمار و حتی حکومت محلی کردها را شاهد بوده، این موضوع‌ها در دورۀ معاصر به گونەهای مختلف محتوای رمان‌ها و داستان‌های فراوان بوده داده است. مثلاً نخستین داستان به کردی سورانی با عنوان در رویایم به قلم جمال صائب نقدی از هرج و مرج و فساد اداری در حکومت دوران سلطنت شیخ محمود حفید در سلیمانیه است. احمد مختار جاف نیز در داستان مسئلهٔ وجدان که در اواخر دههٔ ۱۹۲۰ نوشت، حکومت دست‌نشاندهٔ انگلستان را که بعد از فروپاشی حکومت شیخ محمود در سلیمانیه به قدرت رسید و با همکاری با خوانین بر فقرا و کشاورزان ظلم و ستم می‌کرد به باد انتقاد گرفت. رمان ژانی گەل (رنج ملت) که ابراهیم احمد آن را در دهه ۱۹۵۰ نوشت داستان مرد کردی را روایت می‌کند که زن جوانش در آستانهٔ وضع حمل است و او به منزل قابله می‌شتابد تا وی را به یاری طلبد؛ اما در مسیر خود به تظاهراتی مردمی بر می‌خورد که از طرف مأموران دولتی محاصره و قلع‌وقمع می‌شود و او که به گونه‌ای کاملا اتفاقی آنجا بود دستگیر و به زندان افکنده می‌شود و پس از شکنجه‌ها، به تحمل ده سال زندان محکوم می‌شود. او پس از گذراندن دورهٔ زندان و آزاد شدن به دنبال زن و بچە گمشدەاش می‌گردد. اما جستجویش نتیجە‌بخش نیست و در نهایت چنین می‌پندارد که زن و فرزندش درنتیجه یکی از بمباران‌های شهر کشته شدەاند. پس به جنبش آزادی‌خواه کرد می‌پیوندد. ولی بعدها واقعیت را در می‌یابد که زنش بر سر زایمان از دنیا رفته است.
آیا می‌توانیم از هویت کردی در ادبیات کرد صحبت کنیم؟ مثلا فکر می‌کنید در «شاهنامه کردی» می‌توانیم سراغی از هویت کردی بگیریم که مستقل از شاهنامه فارسی باشد، یا هویت کردی برساخته نویسندگان و شاعران معاصر کرد است؟ و اصولا هویت کردی را در ادبیات معاصر کرد چگونه تحلیل می‌کنید؟
اجازە بدهید قبل از پاسخ به سؤال شما اندکی درباره نمونەای که شما ارائه دادید بگویم. این نمونه از چند حیث جالب توجه است. چند سالی است که شاهنامۀ کردی در ایران و حتی در میان پژوهشگران ایرانی خارج از کشور زبانزد شده است و به جرأت می‌توانم بگویم این تنها نمونه ادبیات کردی است که ایرانیان کمابیش از وجود آن مطلع هستند. چرا؟ این به نظر من دو دلیل دارد. یکی اینکه نسخەهای متعددی از این شاهنامه با همان عنوان (شاهنامه کردی) در ایران چاپ شد و این سؤال را در ذهن خوانندهٔ ایرانی که شاهنامە را همواره شاهنامۀ فارسی و متعلق به فردوسی می‌دانست برانگیخت که ارتباط این شاهنامۀ کردی با شاهنامۀ فردوسی چیست. اما حتم دارم شاهنامەخوانی شهرام ناظری نیز در شناساندن شاهنامۀ کردی سهیم بودە است. چون او در ایران خوانندهٔ سرشناسی است و بسیاری از هواداران ایرانی او از طریق آلبوم آواز اساطیر وی از وجود شاهنامۀ کردی مطلع شدند.
مسئلهٔ هویت‌سازی از طریق ادبیات چه در دورهٔ کلاسیک و چە در دورهٔ معاصر در همهٔ زبان‌ها فرایندی آگاهانه بودە است. یعنی شاعر یا نویسنده از متفاوت بودن زبان خود از زبان مرسوم و غالب آگاه بوده و نیاز به ایجاد ادبیات مختص به زبان خود را احساس کرده و به صورت عمدی و آگاهانه تصمیم بر انجام این کار گرفته است تا از طریق آن، هویت متمایز خود را بروز دهد و بشناساند. پس زبان یکی از پایەهای محوری هویت‌سازی در ادبیات است. خب، ما می‌دانیم که شاهنامهٔ کردی خصوصیت‌های خود را داراست، مثلاً به کردی گورانی است و به وزن هجایی سرودە شده است. برخلاف شاهنامۀ فردوسی بخش تاریخی ندارد و به سلطنت پادشاهان نمی‌پردازد و بیشتر روایات قهرمانی پهلوانان ایران‌زمین را در بر می‌گیرد. همچنین نشانەهایی از باورهای دینی کردهای یارسان را نیز در خود دارد. اما علی‌رغم همه این خصوصیت‌ها به نظر من نمونەای که شما ارائە دادید برای نشان دادن هویت‌سازی در ادبیات کردی نمونهٔ مناسبی نیست و این به علت طبیعت شاهنامۀ کردی است. چرا؟ می‌دانیم کە این شاهنامە قبل از اینکه به صورت نوشتاری درآید به صورت شفاهی از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده است. لذا شاهنامۀ کردی واحدی مانند شاهنامهٔ فردوسی وجود ندارد. یکی از دوستان، به اسم دکتر بهروز چمن‌آرا تاکنون بیش از شصت نسخۀ متفاوت آن جمع‌آوری کرده است که هیچ‌کدام نگارندۀ مشخصی ندارد. نتیجه می‌گیریم که شاهنامهٔ کردی برگرفتە از شاهنامۀ فردوسی نیست. چون اگر چنین می‌بود می‌بایست حداقل برخی از آنها اندکی از بخش تاریخی شاهنامهٔ فردوسی را نیز در بر می‌داشتند، که ندارند. و نیز تا به امروز برخی از کردهایی که شاهنامۀ کردی را از حفظ هستند سواد خواندن و نوشتن ندارند. این شاهنامەها از دورەهای بسیار کهن از طرف کردهای سلسلە جبال زاگرس در اذهان حفظ شدە و از حدود چهارصد سال پیش رفتەرفتە کاتبانی آن را با کمال امانت مکتوب کرده‌اند. در چنین شرایطی اصلاً مسئلە هویت‌سازی نمی‌توانسته با تعریفی که از آن می‌شناسیم مطرح بوده باشد.
به کسانی که به آشنایی بیشتر با شاهنامهٔ کردی و خصوصیت‌های آن علاقه‌ دارند توصیه می‌کنم کتاب دکتر چمن‌آرا که با عنوان «شاهنامهٔ کردی و مفاهیم ادبی و دینی آن» به زبان انگلیسی منتشر شده است، بخوانند.
اما در پاسخ سؤال شما باید بگویم صد البته که می‌توان از هویت کردی در ادبیات کُرد صحبت کرد و این هویت نه ساختهٔ ادبای نوگرا بلکه برآمده از ادبیات کلاسیک کردی است و نمونەهای آن فراوان است. همان طور که عرض کردم ملای جزیری اشعار خود را که بیشتر در قالب غزل و قصیدەاند در قرن شانزدهم میلادی به کردی کرمانجی سروده است. او فارسی می‌دانست و غزل زیبایی به فارسی دارد. اما سایر اشعار خود را به کردی نوشتە است و در دو مقطع از اشعار او مشخص می‌شود که او با این کار در پی هویت‌سازی بوده است. او که اهل شهر جزیرهٔ امارت بوتان در امپراتوری عثمانی بود در یکی از اشعار خود می‌گوید: «گل باغ ارم بوتانم/ شب‌چراغ شب کردستانم». یعنی در دورەای که مردم روستا، شهر و یا حداکثر منطقهٔ زندگی خود را وطن خود می‌خواندەاند، او خود را اهل امارت بوتان ولی روشنگر کیانی فراتر از آن امارت، که کردستان باشد، می‌خواند. در شعر دیگری می‌گوید «گر لولوء منثور به نظم می‌طلبی/ بیا شعر ملا را بخوان، تو را چە حاجت به شیراز است؟» بدین ترتیب شعر کردی خود را عمداً در مقابل و هم‌تراز شعر غزل‌سرایان فارسی‌زبان شیراز یعنی حافظ و سعدی قرار می‌دهد.
خانای قبادی در مقدمهٔ خسرو و شیرین خود که برگردان گورانی خسرو و شیرین نظامی است در بارۀ سبب انجام این برگردان می نویسد: «در نزد عاقلان صاحب عقل و دین/ دانا بزرگان کردستان زمین/ درست است که می‌گویند فارسی شکر است/ اما کردی از فارسی بسی شیرین‌تر است.» در اینجا نیز تعلق به سرزمینی به نام کردستان و اینکه این سرزمین باید ادبیات به زبان خود را دارا باشد مشخص است.
اما به نظر من بهترین نمونۀ هویت‌سازی در ادبیات کلاسیک کردی همان است که احمد خانی در مقدمۀ مثنوی عاشقانۀ مم و زین ارائە می‌دهد. او در بخشی که به شرح اسباب نگارش این داستان اختصاص داده می‌نویسد که انواع ملل کتاب دارند و تنها ملتی که دارای کتاب نیست کردها هستند. او می‌داند که نخستین کسی نیست که شعر به زبان کردی می‌سراید، اما آثار آنان را «کتاب» نمی‌خواند. کتاب در نظر او مثنوی عاشقانه است که با خصوصیات شکلی و محتوایی خود کامل‌ترین نوع شعری است و می‌تواند نشان‌دهنده هویت یک ملت باشد. در نظر او این فقدان این نوع کتاب به زبان کردی سبب می‌شود که دیگران کردها را نادان و بی اصل و بنیاد (بی‌هویت) خطاب کنند و چنان پندارند که کردها در زندگی هرگز عشق (در نوع الهی آن که والاترین مرتبه کمال انسانی‌اش می‌خواند) را هدفی برای خود قرار ندادەاند. لذا داستان عاشقانۀ مم و زین را که پیشتر به صورت شفاهی در میان کردها رایج بود با استفاده از خصوصیت‌های فنی مثنوی‌های عاشقانه فارسی بر همان وزن لیلی و مجنون نظامی به صورت نوشتاری در می‌آورد.هدف او این بود که داستانش را هم‌تراز داستان‌های عاشقانه جامی و نظامی بنویسد تا کردها بتوانند برای همیشە آن را به عنوان نشانی از هویت، دانایی، کمال و فرهنگ خود به رخ دیگر ملت‌ها بکشند. خصوصیت منحصربه‌فرد این مثنوی آن است که داستان آن برآمده از فرهنگ کردی است و به زبان کردی نوشته شده و شاعر عمداً و به هدف هویت‌سازی در ادبیات به نوشتن آن اقدام کرده است.

منبع:مجله قلمرو
تارنمای دکتر علی میرفطروس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر