۹ خرداد ۱۳۹۹

تأملات بهنگام؛ تأمل بازپسین و همیشگی: «مملکت ما ایران است و ما ایرانی هستیم»

- فروغی زمانی این عبارت را نوشته که مرام میهن‌دوستی و خصلت وطن‌خواهی جز در میان برخی مشروطه‌خواهان آن دوران، رونق نداشت و اکثریت باشندگان ممالک محروسه قاجار نه تنها از نعمت حداقل سواد بی‌بهره بودند بلکه مرزهای وطن‌شان را تنها محدود به قریه یا ولایت‌شان می‌دانستند.
- در آن ایام، این نوع وطن‌پرستی، تنها مختص به فروغی نبود، ملی‌گرایی تقریبا همه‌ی رجال عصر رضاشاه پهلوی، از همین جنس بود. برکشیدنِ ایران و تلاش برای آبروداری ایرانیان در عرصه‌ی انسانیت، در دورانی که «قحطِ خدای» و قحطِ انسانیت مشکلِ توأمانِ همه‌ی ابناء بشر بود- و امپراتوری جهانخوار و رو به زوال بریتانیا از یکسو و اوباش نورسید‌ه اتحاد جماهیر شوروی از سوی دیگر سعی در تخریب هویت ملی ما ایرانیان داشتند- کاری شگرف بود. چون نیک بنگریم، بزرگان آن زمان ایرانزمین، هر یک به قدر وُسع خود در آن کار شگرف کوشیدند و سربلند از انجام آن بیرون آمدند.
محمدرضاشاه پهلوی و محمدعلی فروغی
کیهان لندن، یوسف مصدقی- کتابِ «دور‌ه مختصر تاریخ ایران؛ مخصوص کلاس‌های پنجم و ششم مدارس ابتدائی تألیف حضرت مستطاب آقای ذکاءالملک [محمدعلی فروغی] دام اقباله»، با این جملات ساده- اما ماندگار- آغاز می‌شود: «مملکت ما ایران است و ما ایرانی هستیم. پدران ما هم ایرانی بوده‌اند. ایرانیان قوم خیلی قدیمی هستند اما ایرانی‌های قدیم با ایرانی‌های حالا خیلی تفاوت داشتند…»
فروغی زمانی این جملات را نوشته که مرام میهن‌دوستی و خصلت وطن‌خواهی جز در میان برخی مشروطه‌خواهان آن دوران، رونق نداشت و اکثریت باشندگان ممالک محروسه قاجار نه تنها از نعمت حداقل سواد بی‌بهره بودند بلکه مرزهای وطن‌شان را تنها محدود به قریه یا ولایت‌شان می‌دانستند. جناب ذکاءالملک- این همیشه‌معلمِ سیاستمدار- با درک ضرورت تربیت نسل‌های آیند‌ه ایرانزمین، با فراست، جملات بالا را سرآغاز اولین کتاب درسی تاریخ ایران قرار داد تا گوش نوباوگان ایران صدر مشروطه، با نام وطن آشنا شود و هویت آباء و اجدادی‌شان، ملکه‌ی ذهنِ دانش‌آموزِ آنها گردد.
سال‌ها پس از انتشار این کتاب، زمانی که آن نوباوگان، از آب و گِل در آمده بودند و برخی از آنها، خود مصدر امور «مملکت ما ایران» شده بودند، فروغی در مقاله‌ای با عنوان «ایران را چرا باید دوست داشت»، یادآور شد که «حُب وطن» عین حق‌شناسیِ «ابنای وطن» نسبت به آب و خاکی است که آنها را پرورده است و وطن برای هر فرد، حُکم پدر و مادر را دارد. همانطور که هر آدمی مکلف به مهرورزی به والدین خویش است، همانگونه وظیفه دارد که مهر به وطن را در جان خود بپرورد. از این منظر، وطن‌پرستی تکلیفی عام برای انسان محسوب می‌شود و «جزء تعاون و همبستگی کل نوع بشر است».
محمدعلی فروغی و حسین علا در پاریس
فروغی در ادامه‌ی سخن قدمی فراتر می‌رود و می‌نویسد: «از این گذشته یک منشاء و مأخذ دیگر نیز برای وطن‌پرستی هست که در نظر من از منشاء سابق‌الذکر هم محکم‌تر و معقول‌تر می‌باشد، و آن وطن‌پرستی کسی است که وطن و ابناء وطن خود را لایق مهر و قابل محبت می‌داند، از جهت قدر و منزلتی که در واقع دارند، مانند دوستیِ کسی نسبت به شخص دیگر نه از جهت خویش و قرابت، یا مهربانی و ملاطفتی که بین آنها بوده، بلکه به سبب منزلتی که به واسطه‌ی قدر و قیمت واقعی در نظر یکدیگر حاصل نموده‌اند.
به عقید‌ه من بویژه این نوع محبت است که به قول معروف بنای آن خالی از خلل است. امروز دانشمندان و صاحب‌نظران دنیا متفق‌اند بر اینکه کلیه‌ی موجودات و نوع بشر در طریق ترقی قدم می‌زنند و متوجه کمال و طالب وصول به آن می‌باشند، و اگر یک وظیفه‌ی معنوی برای مردم، چه فردی و چه جمعی، قائل باشیم چنانکه نمی‌توانیم قائل نباشیم، آن وظیفه این است که در وصول نوع بشر به مدارج عالیه‌ی کمال شرکت و مدد نمایند.»(۱)

فروغی بر این مبنا، به سابقه‌ی تاریخی و مشارکت ارجمند ایران و ایرانیان در سیر تکامل نوع انسان اشاره می‌کند و با برشمردن خصلت‌های پسندید‌ه فرهنگ ایرانی و اثرگذاری این خصائل در «عالَم انسانیت»، وظیفه‌شناسی و پیشگامیِ انسان ایرانی را در شکل‌گیری «انسانیت»، فروتنانه می‌ستاید. عمق این فروتنی بزرگ‌منشانه را می‌توان در این جملات او یافت: «از ذکر این جملات مقصود در رجزخوانی نیست، بلکه غرض این است که به عقید‌ه من ایرانی از آن اقوام است که استعداد ادای وظایف انسانیت را دارد.»(۲) برای فروغی، میهن‌دوستی هر ملتی، بخشی از ادای وظایف انسانیت آن ملت است و سهم هر مردمی در ادای این وظایف، برابر با سابقه و استعداد تاریخی آنهاست.
در آن ایام، این نوع وطن‌پرستی، تنها مختص به فروغی نبود، ملی‌گرایی تقریبا همه‌ی رجال عصر رضاشاه پهلوی، از همین جنس بود. برکشیدنِ ایران و تلاش برای آبروداری ایرانیان در عرصه‌ی انسانیت، در دورانی که «قحطِ خدای» و قحطِ انسانیت مشکلِ توأمانِ همه‌ی ابناء بشر بود- و امپراتوری جهانخوار و رو به زوال بریتانیا از یکسو و اوباش نورسید‌ه اتحاد جماهیر شوروی از سوی دیگر سعی در تخریب هویت ملی ما ایرانیان داشتند- کاری شگرف بود. چون نیک بنگریم، بزرگان آن زمان ایرانزمین، هر یک به قدر وُسع خود در آن کار شگرف کوشیدند و سربلند از انجام آن بیرون آمدند.
شوربختانه، پس از به تاریخ پیوستنِ رضاشاه، فروغی و یارانشان، این کار شگرف سستی گرفت؛ به ویژه که پس از بازنشستگی یا درگذشتِ دانش‌آموزانی که خواندن تاریخ را با جملات ساده و ماندگار فروغی آغاز کرده بودند، در ایران انقلابی نکبت‌بار و وطن‌سوز روی داد که سلسله‌جنبانانش محصول هم‌بستری میهن‌ستیزانِ ارتجاع سیاه و وطن‌فروشان ارتجاع سرخ بودند.
طی چهار دهه‌ی اخیر، تاریخ «مملکت ما»، انحطاطی هولناک را تجربه کرده که وطن ما را به لبه‌ی پرتگاه فنا کشانده است. فرقه تبهکار حاکم بر ایران، طی بیش از چهل سال، با اعمال وحشیانه و باورهای انسان‌ستیزش نه تنها آبرویی برای ایرانیان در سراسر گیتی باقی نگذاشته بلکه چنان تیشه به ریشه‌ی وطن‌دوستی و هویت ملی ایرانیان زده است که بسیاری از ایرانیان تحصیل‌کرده و جهان‌دیده را از این دو امر مهم غافل کرده و این جماعت را با فهم جملات ساد‌ه فروغی- که ذکر آنها در آغاز این مقاله آمد- بیگانه کرده است.
برای مبارزه با چنین آفتی است که تکرار مداوم آن چند جمله‌ی ساده و ماندگار، تکلیف همه‌ی ما ایرانیان است. این جملات، نه تنها موطن و هویت‌مان را به ما یادآوری می‌کنند بلکه نشانه‌ی قدردانی و سپاس ماست از کسانی که با تمام توان و استعداد خود، برای محترم داشتنِ این هویت کوشیده‌اند. چنانکه فروغی خود چنین می‌اندیشید:
«آخرین عقیده‌ای که می‌خواهم اظهار کنم این است که چون وطن‌پرستی و ملت‌دوستی البته لوازمی دارد که هر کسی باید به قدر قوه به آن قیام نماید، در نظر من نخستین لوازم آن این است که شخص در ادای آن وظایف انسانیت که موجب عزت و حرمت ملتش می‌شود کوتاهی ننماید و اگر استعدادش در انجام این وظیفه سرشار نباشد لااقل در تجلیل و تکریم کسانی که استعداد را داشته و به کار انداخته‌اند بکوشد.»(۳)




(۱)مقالات فروغی، محمدعلی ذکاءالملک، جلد اول، انتشارات توس، چاپ سوم، زمستان ۱۳۸۷. صص ۴۵- ۲۴۴
(۲) همان، ص ۲۵۰
(۳) همان، ص ۲۵۱

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر