به همان ظرافت و هنر فرشبافی است. باریکبینانه و چیرهدستانه، تا زخم و پارگی فرش را نو کند و زنده وَش سازد. کاری که شتاب برنمیتابد. بردباریای میخواهد افزون از شمار. بازآرایی است و پیرایهگری. جان دادن دوباره است به نقشهایی از میانرفته.
رخساره آراستن قالیهایی است که دیرینگی بافت آنها به دورترین هزارههای تاریخی میرسد. رفوگر همان کاری را میکند که فرشباف. این دو هنر با هم آمیختهاند. یکی میآفریند و دیگری به آفریدهی او جانی دوباره میبخشد. تاریخ دور و دراز فرشبافی ایران را همپا و همراه هم پیمودهاند و هنری پایا ساختهاند.
با بافت نخستین فرش، نخستین رفوگر هم پدید آمده است. به این دلیل ساده که فرش با گذشت زمان آسیب میبیند و نیاز به بازپیرایی دارد. رفوگر این کار را انجام میدهد. از همینروست که نمیتوان میان بافنده و رفوگر فرش جدایی گذاشت. هر رفوگری آشنا با رمزوراز بافتن فرش هم هست. جز این باشد از پسِ ظرافتهای کار برنمیآید.
رفوگر کسی است که توانایی برطرف کردن آسیبهای فرش را دارد. آن آسیبها پُرشمارند. فرشها بر اثر گذشت زمان خراب و کهنه میشوند؛ میپوسند و پارگیها زخمی بر نقشها میزنند. بیش از همه، شیرازهی فرش است که با گذشت زمان آسیب میبیند. شیرازه 2 تا 5 تار همرنگی است که در کنارهی فرش پیچیده شده است. این شیرازهها چهبسا زودتر پاره شوند و نیاز به رفو داشته باشند. اگر شیرازهی فرش به موقع رفو نشود، همهی فرش از میان میرود.
فرشها از آتشسوزی و سوختگی نیز آسیب میبینند. بیدزده و نمزده میشوند و نیاز به بافتن دوباره پیدا میکنند. این آسیبها و نمونههای دیگری از این دست، چه سطحی باشند و تنها بر روی پُرزهای فرش پدید بیایند، چه تار و پود فرش را دربرگرفته باشند، نیاز به رفو دارند.
رفو در لغت به معنای پُر کردن جاهای رفته یا سوده و خورده شدهی جامه و ابریشم است. رفوگر رفتگیها و سودگیهای فرش را درست می کند. این کار نیاز به آزمودگی دارد و تجربهی سالیان. هر رفوگر سالها باید نزد استادی فرشباف زانو بزند و پیچوخم کار را بیاموزد. این آموختن به سادگی به دست نمیآید. سوی چشم می بَرد و درد مچ و دست و شانه میآورَد. اما استادان این فن، سختیها و رنجها را به جان میخرند تا هنری پدید بیاورند چشمنواز و باشکوه؛ نقش در نقش و یکدست. آنچنان که تیزبینترین نگرندگان هم درنیابند کدام بخش از فرش رفو و بازپیرایی شده است!
رفوگر کسی است که توانایی برطرف کردن آسیبهای فرش را دارد. آن آسیبها پُرشمارند. فرشها بر اثر گذشت زمان خراب و کهنه میشوند؛ میپوسند و پارگیها زخمی بر نقشها میزنند. بیش از همه، شیرازهی فرش است که با گذشت زمان آسیب میبیند. شیرازه 2 تا 5 تار همرنگی است که در کنارهی فرش پیچیده شده است. این شیرازهها چهبسا زودتر پاره شوند و نیاز به رفو داشته باشند. اگر شیرازهی فرش به موقع رفو نشود، همهی فرش از میان میرود.
فرشها از آتشسوزی و سوختگی نیز آسیب میبینند. بیدزده و نمزده میشوند و نیاز به بافتن دوباره پیدا میکنند. این آسیبها و نمونههای دیگری از این دست، چه سطحی باشند و تنها بر روی پُرزهای فرش پدید بیایند، چه تار و پود فرش را دربرگرفته باشند، نیاز به رفو دارند.
رفو در لغت به معنای پُر کردن جاهای رفته یا سوده و خورده شدهی جامه و ابریشم است. رفوگر رفتگیها و سودگیهای فرش را درست می کند. این کار نیاز به آزمودگی دارد و تجربهی سالیان. هر رفوگر سالها باید نزد استادی فرشباف زانو بزند و پیچوخم کار را بیاموزد. این آموختن به سادگی به دست نمیآید. سوی چشم می بَرد و درد مچ و دست و شانه میآورَد. اما استادان این فن، سختیها و رنجها را به جان میخرند تا هنری پدید بیاورند چشمنواز و باشکوه؛ نقش در نقش و یکدست. آنچنان که تیزبینترین نگرندگان هم درنیابند کدام بخش از فرش رفو و بازپیرایی شده است!
رفوگر نیاز به چندین ابزار دارد. مانند قلاب برای آویختن فرش، درفش، دفتین که ابزاری فلزی و شانهمانند است برای کوبیدن گرههای فرش پس از آنکه یک رج آن بافته شده باشد، قیچی، انبردست، تخته، میخکِش، اتو، نخ و نمونههای دیگر.
برای شانه زدن پُرز فرش و صاف کردن آن پس از انجام رفو نیز به ابزار دیگری به نام «کیله» نیاز هست. کیلهکشی از کارهای مهم رفوگری است. برای اینکه جاهای رفوشدهی فرش با بخشهای از پیش بافتهشده هماهنگ باشد، روی قسمت رفو شده کیله میکشند تا تاب نخها باز شود. آنگاه با قیچی پُرزهای اضافه را می چینند.
رفوگر نخهایی رنگین را باید در کنار خود داشته باشد. این نخها همانند نخهایی است که در بافت فرش به کار رفته است. نکته اینجاست که اگر نخ فرشی که رفو میشود کهنه و رنگورو رفته باشد، رفوگر نیز باید از نخهای کهنه استفاده کند تا رنگ نخها یکدست و هماهنگ باشد.
افزونبر آنها، رفوگر پیش از آغاز به کار، نقشهای از بخشی از فرش که نیاز به رفوگری دارد، فراهم میکند و برپایهی آن نقشه دست به رفوگری میزند. پیداست که نقشه از روی بخشهای دیگر فرش تهیه میشود.
یک کار دیگر رفوگر، شیرازهدوزی است. در این کار، نخست از روی نخهای سالمی که از شیرازهی قالی به جای مانده است، نخهایی همانند انتخاب میشود. آنگاه بخشهای ازمیان رفتهی شیرازهی فرش را رفو و ترمیم میکند.
رفوگر چلهی فرش را هم ترمیم میکند. چله، همان تار فرش است؛ نخهای نازکی است که چند لایه شدهاند و پیچوتاب خوردهاند. گاه چلههای فرش از میان میرود. رفوگر آن چلهها را بر اساس رنگ اصلی چلههای فرش، ترمیم میکند
برای شانه زدن پُرز فرش و صاف کردن آن پس از انجام رفو نیز به ابزار دیگری به نام «کیله» نیاز هست. کیلهکشی از کارهای مهم رفوگری است. برای اینکه جاهای رفوشدهی فرش با بخشهای از پیش بافتهشده هماهنگ باشد، روی قسمت رفو شده کیله میکشند تا تاب نخها باز شود. آنگاه با قیچی پُرزهای اضافه را می چینند.
رفوگر نخهایی رنگین را باید در کنار خود داشته باشد. این نخها همانند نخهایی است که در بافت فرش به کار رفته است. نکته اینجاست که اگر نخ فرشی که رفو میشود کهنه و رنگورو رفته باشد، رفوگر نیز باید از نخهای کهنه استفاده کند تا رنگ نخها یکدست و هماهنگ باشد.
افزونبر آنها، رفوگر پیش از آغاز به کار، نقشهای از بخشی از فرش که نیاز به رفوگری دارد، فراهم میکند و برپایهی آن نقشه دست به رفوگری میزند. پیداست که نقشه از روی بخشهای دیگر فرش تهیه میشود.
یک کار دیگر رفوگر، شیرازهدوزی است. در این کار، نخست از روی نخهای سالمی که از شیرازهی قالی به جای مانده است، نخهایی همانند انتخاب میشود. آنگاه بخشهای ازمیان رفتهی شیرازهی فرش را رفو و ترمیم میکند.
رفوگر چلهی فرش را هم ترمیم میکند. چله، همان تار فرش است؛ نخهای نازکی است که چند لایه شدهاند و پیچوتاب خوردهاند. گاه چلههای فرش از میان میرود. رفوگر آن چلهها را بر اساس رنگ اصلی چلههای فرش، ترمیم میکند
کار استادان رفوگر به همینجا پایان نمیپذیرد. ترمیم بیدخوردگی فرش نیز از مهمترین کارهای آنها است. گاه بر اثر نم، یا بودن فرش در فضای تاریک، تاروپود فرش بیدخورده میشود. تا بدان اندازه که بیدخوردگی از پشت فرش یا رُخ آن به چشم میآید. رفوگر این بیدخوردگی ها را ترمیم میکند و جلوی از میان رفتن فرش را میگیرد.
به آن نمونهها، پارگی فرش را هم باید افزود؛ و نیز سوختگی و سوراخ شدن فرش. رفوگر این زدگیها را درست میکند. اما ترمیم آنها نیاز به مهارت در کار دارد تا بخش رفوشده با بخشهای سالم قالی دو رنگ نشود و از ارزش فرش نکاهد.
همهی این هنرورزیها برای آن است که دوام فرش بیشتر شود. در گذشته مانند امروز نبود که فرش بیدخورده یا پاره شده را دور میاندازند و فرش دیگری جایگزین آن میکنند. فرشها رفو میشد تا رنجی که فرشبافان برای بافتن آن کشیدهاند، از میان نرود. از اینرو، استادان رفوگر ادامه دهندگان هنر استادان فرشباف به شمار میرفتند.
این را نیز یادآوری کنیم که هنر رفوگری نیاز به آموختن رنگرزی هم داشت. گاه رفوگر رنگ دلخواه و مورد نیازش را پیدا نمیکرد. در این زمان، خود دست بهکار رنگرزی میشد تا رنگِ بخش رفو شده با رنگِ فرش، دوگانه نباشد. کار رنگرزی پس از انجام رفو و قیچی زدن و کیله کشی انجام میشد.
اگر فرش پارگی داشت، رفوگر دقت میکرد که پارگی عمیق است یا نه. اگر پارگی عمیق بود آن بخش را با تیغ میبُرید و ترمیم میکرد. اگر پارگی عمقی نداشت، نیاز به بریدن نبود و با آویختن فرش از دار، بخش آسیبدیده را رفو میکرد.
یک کار دیگر رفوگر ترمیم سرکجی فرشها بود. بدین گونه که گاه هنگام بافت فرش، گرهها را به تمامی نمیکشیدند. به این عیب، شلشدن فرش میگفتند. گاه نیز گرهها بیش از اندازه سفت بافته میشد. شل یا سفت شدن فرش سبب میشد که چله، یا همان تار فرش، در دو سوی قالی کج شود. رفوگر در هر دو نمونه، آسیب دیدگی و سرکجی فرش را درست میکرد.
هنر رفوگر زمانی بیشتر نمایان میشد که فرش دچار پارگی یا سوختگی شده باشد. تنها استادان رفوگری که تجربه آموخته بودند و زیر و بم هنر رفوگری را بهدرستی میشناختند، از عهدهی این کار دشوار برمیآمدند. چیرگی آنها در نقشهخوانی فرش نیز باز به مایه و هنرمندی آنها بستگی داشت.
بیشتر کارهایی که رفوگر انجام میداد با پهن کردن فرش بر روی زمین انجام میگرفت. در این حالت، رفوگر ساعتها و زمانهای بسیاری بر روی فرش خم میشد و با باریکبینی و دقتی بیش از اندازه به کار میپرداخت. پیداست چنینکاری چه اندازه توان فرساست و زمانبَر بود.
هنر رفوگری هنوز هم پابرجاست و تا زمانی که فرش بافته میشود به استادان رفوگر نیز نیاز هست، اما پیشهی کمیابی شده است و امروزه کمتر کسی است که رنج رفوگری و دشواری تجربه آموختن در این فن و هنر را بر خود هموار کند. از اینرو هنر رفوگری را باید در شمار پیشههایی دانست که روبه فراموشی دارند و تنها در یاد کسانی میماند که دلبستهی فرش و آفرینش هنریاند.
به آن نمونهها، پارگی فرش را هم باید افزود؛ و نیز سوختگی و سوراخ شدن فرش. رفوگر این زدگیها را درست میکند. اما ترمیم آنها نیاز به مهارت در کار دارد تا بخش رفوشده با بخشهای سالم قالی دو رنگ نشود و از ارزش فرش نکاهد.
همهی این هنرورزیها برای آن است که دوام فرش بیشتر شود. در گذشته مانند امروز نبود که فرش بیدخورده یا پاره شده را دور میاندازند و فرش دیگری جایگزین آن میکنند. فرشها رفو میشد تا رنجی که فرشبافان برای بافتن آن کشیدهاند، از میان نرود. از اینرو، استادان رفوگر ادامه دهندگان هنر استادان فرشباف به شمار میرفتند.
این را نیز یادآوری کنیم که هنر رفوگری نیاز به آموختن رنگرزی هم داشت. گاه رفوگر رنگ دلخواه و مورد نیازش را پیدا نمیکرد. در این زمان، خود دست بهکار رنگرزی میشد تا رنگِ بخش رفو شده با رنگِ فرش، دوگانه نباشد. کار رنگرزی پس از انجام رفو و قیچی زدن و کیله کشی انجام میشد.
اگر فرش پارگی داشت، رفوگر دقت میکرد که پارگی عمیق است یا نه. اگر پارگی عمیق بود آن بخش را با تیغ میبُرید و ترمیم میکرد. اگر پارگی عمقی نداشت، نیاز به بریدن نبود و با آویختن فرش از دار، بخش آسیبدیده را رفو میکرد.
یک کار دیگر رفوگر ترمیم سرکجی فرشها بود. بدین گونه که گاه هنگام بافت فرش، گرهها را به تمامی نمیکشیدند. به این عیب، شلشدن فرش میگفتند. گاه نیز گرهها بیش از اندازه سفت بافته میشد. شل یا سفت شدن فرش سبب میشد که چله، یا همان تار فرش، در دو سوی قالی کج شود. رفوگر در هر دو نمونه، آسیب دیدگی و سرکجی فرش را درست میکرد.
هنر رفوگر زمانی بیشتر نمایان میشد که فرش دچار پارگی یا سوختگی شده باشد. تنها استادان رفوگری که تجربه آموخته بودند و زیر و بم هنر رفوگری را بهدرستی میشناختند، از عهدهی این کار دشوار برمیآمدند. چیرگی آنها در نقشهخوانی فرش نیز باز به مایه و هنرمندی آنها بستگی داشت.
بیشتر کارهایی که رفوگر انجام میداد با پهن کردن فرش بر روی زمین انجام میگرفت. در این حالت، رفوگر ساعتها و زمانهای بسیاری بر روی فرش خم میشد و با باریکبینی و دقتی بیش از اندازه به کار میپرداخت. پیداست چنینکاری چه اندازه توان فرساست و زمانبَر بود.
هنر رفوگری هنوز هم پابرجاست و تا زمانی که فرش بافته میشود به استادان رفوگر نیز نیاز هست، اما پیشهی کمیابی شده است و امروزه کمتر کسی است که رنج رفوگری و دشواری تجربه آموختن در این فن و هنر را بر خود هموار کند. از اینرو هنر رفوگری را باید در شمار پیشههایی دانست که روبه فراموشی دارند و تنها در یاد کسانی میماند که دلبستهی فرش و آفرینش هنریاند.
خبرنگار امرداد: سپینود جم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر